سلام بر تو.. ای بانو! ای سینیور!
من اینجام تا دوباره از این چالش باحالا جواب بدم! *فشفشه های پرتاب شده در هوا*
این چالشو اینجا دیدم=)
و از اینجا شروع شده:")
1. تا حالا تقلب یا کار خلاف کردی؟ ( یکیشو توضیح بده )
امم... یه چندبار تقلب کردم امتحانمو؟ احتمالا و... آره، در نقش کمک کننده و یاور آزمونا هم بودم چندبار :")
همم... کار خلاف..نمیدونم واقعا:") (به جز اینکه چندبار سر فروش مواد...)
2. توی واقعیت بقیه فکر میکنن چه چیزی در موردت حقیقت داره که اشتباهه؟ (در مورد چه چیزیت اشتباه فکر میکنن)
یه آدم بسـی مثبت و درس خون و این حرفا و بعضیاشونم برعکسن، یه آدمی که نه درس میخونه همینجوری یه آدم بدجنسه و چه میدونم... یا فکر میکنن خیلی آدم مثبت و خوبیم یا خیلی آدم بدی=")
البته یه بار... یادمه کلاس شیشم بود، منو از کنار نیمکتی که دوسش داشتم برداشتن و بردن پیش یکی از این شاگرد جدیدا و گفتن تو بهش مدرسه رو معرفی کن و با بچه ها آشناش کن، اون اول از اصلا از این اوضاع راضی نبودم، نمیکتی که عاشقش بودمو از دست داده بودم، چی از این بدتر؟
پس از یکی دوهفته با بی حوصلگی و معرفی کردن بچه ها و این حرفا.. (بذارین بهتون بگم، بدترین تازه واردی که تو دنیا بودو داده بودن به من، مشکل این بود که اصلا از من شاد و پرانرژی اون موقع خوشش نمیومد:/) گفتم چرا اصلا سعی نمیکنی یکم با من همراهی کنی؟ :/ اونم گفت ازت خوشم نمیاد.. یه آدم پررو و مغرور و درس خونی که همش میخواد بگه منو ببینین، همش میخوای ثابت کنی از بقیه بهتری.. در صورتی که من اونجوری نبودم و خب... بعد از یه ماه دوباره اجازه گرفتم رفتم نیمکت خودم:")
3. بدترین چیزی که تو مدرسه شنیدی از کی بوده و چی بوده؟
میتونم بگم حس کردم یا دیدم؟
تاریخ اصلا معلم ادبیاتای خوبی برای من در نظر نگرفته، البته به جز دبستان که دبیر ادبیاتش گلی بود از گل های بهشت:") امسالو خودتون قضیشو میدونید ولی هفتم.. یه معلم ادبیات داشتیم که برای کسایی که اعتماد به نفس ضعیفی دارن کابوس بود، آره، درسته که معلم خوبی بود ولی.. اون هرماه بهترین نمرات کلاسو انتخاب میکرد و مینشوندشون جلو تا نشون بده اینان که فقط برای من اهمیت دارن، حتی اگه یکی از اون شاگرد خوبا قدش بلندتر از همه بود، بعد از اینکه.. اونا شدن بهتریناش اصلا املا و پرسش و امتحانایی که ازشون میگرفت رو صحیح نمیکرد، براشون مینوشت 20. شاگردای ضعیف همه ازش میترسیدن، باعث میشد شخصیتشون تخریب شه و وای.. اگه کسی تقلب میکرد رو برگش یه خط بلند با خودکار قرمز میکشید و بهشون صفرم نمیداد، یه چیزی تو مایه های 5، 3 و اینا. شمارو نمیدونم ولی از نظر من نمره 3 بیشتر از صفر درد داره، و بدیش این بود که اگه هم میخواستی بهترین باشی.. باید میخوندی، مهم نبود کی و کجا، نمیخوندی و نمرت پایین میشد یکی دیگه جایگزینت میشد. و بدترش این بود که یکی از بچه هایی که اصلا درسش خوب نبود و همیشه نمره بدی می آورد.. شده بود معلم یارش(شمام همچین چیزایی دارین؟ 0-0) یعنی بعد از معلم بهترین مقام و اون بود که هیچوقت از بهترین بودنش پایین نمی اومد، یادمونه حتی درصداش خیلی پایین بود و بچه ها اعتراض کردن ولی گفت خودش معلمه به خودش مربوطه..
تازه... میدونین چیش ترسناک بود؟ من خودم یکی از اون بهترینا بودم و همیشه این ترسو داشتم که نکنه فرداش باهام بد شه؟ نکنه یکی دیگه بیاد جام؟ نکنه دیگه بهم اهمیت نده؟
4. تاسف بار ترین خاطره ای که الان یادت میاد؟
خب... نمیدونم عجب چیزیه که هرموقع بهشون نیازی نداری جلوت صف میشن و همه خاطرات تاسف بارت از دور برات دست تکون میدن ولی الان هیچی نیست.. هیچی. آهان، این قطعا تاسف بار نیست ولی ما سالن تمرینای تئاترمون یه جورایی میشه نزدیک نماز خونه و نماز خونه هم پایین تر از سطح مدرسه و کلاساست و سالن تمرینا زیر کلاسات و اونجا یه جورایی هم خیلی امن بود هم خیلی پاتوق خوبی بود، بگذریم از اینا.. نمیدونم میدونین یا نه ولی من یه زمانی تو تئاترای مدرسه بودم، علاوه بر اون مجری بودن و این حرفا، توی تئاترا هم همیشه معلم مخصوصش میومد سر کلاس منو برمیداشت میبرد:")
بعد یادمه هممون یه زنگو نرفتیم کلاسو با چندتا از بچه های دیوونه ی مدرسه و دوتا از بچه های کلاس داشتیم اون پایین دیوونه بازی درمیاوردیم، یه وضعی بود، اون لباسای تئاترو پوشیده بود، اون پارچه رو دور سالن میچرخوند، اون پشت میز نشسته بود و پاشو گذاشته بود روپاش.. بلند بلند حرف میزدیم و همون طور که هممون ول بودیم و لباسای ارزشمند مدرسه نصفیش رو زمین بود دبیر مخصوصش و معاون پرورشی با پیروزی مقتدرانه درو باز کردن و پریدن تو..
5. اگه به مدت یه ماه جنس مخالف بودی چیکار می کردی؟
بقیه چیکار میکنن؟ اول... زندگی میکردم، بعدش، کنجکاو بودم ببینم زندگی از دید یه دختر چجوریه، در همه حالتی و هی، دفعه قبل یه روز بود، حالا شد یه ماه، این بهتره.. نمیدونم.. سعی میکردم خوش بگذرونم="))
6. آخرین خواب ترسناکی که دیدی؟
آخریش.. همتون میدونین، من یا خوابایی که میبینم خیلی واضح و منطقیه یا همینجوری محو و قاطی و پاتی و امکان داره بعضی وقتا یادم نیاد توی مورد دوم که چه خوابی دیدم، و اصولا مورد دوم برام خواب محسوب نمیشه، صرفا یه خیال آشفتس که ذهنتون برای خالی کردن خودش انجام میده تا آشفتگی مغزتونو از بین ببره.. دیشب، من همچین خوابی دیدم، آشفته بود و خیلیم محو. اولش از یه جای بلند افتادم پایین، همه جا هم خاکستری بود، خیلی خاکستری... به تاریکی میزد و یه نور فقط از اون بالا روشن میکرد اونجا رو.. بعدش خیلی محو شد، فقط یادمه یکی دنبالم بود. و منم می دویدم.
اگه هم خواب واضح میخواین.. اونی که یادم هست.. یه اتفاقی برای یکی از عزیزانم افتاد:")
7.کسی هست که پنهانی دوستش داشته باشی؟
اممم... من زیاد اعتقادی به نهان شیدا(!) داشتن تو مواردی که میشه گفت ندارم:) پس نه، کسی نیست که پنهانی دوسش داشته باشم، اگه رو کسی کراش بزنم وقتی مطمئن بشم که.. الکی نیست بهش میگم=")
مقوله عشق و عاشقی و کراش زدن و اینجور حرفا.. از نظر من حداقل، خیلی پیچیدس، شاید اصلا برای من اینجوری باشه.. نمیدونم.. میدونین، نمیتونین برین هر جنس مخالفی رو دیدین فقط به خاطر اینکه ظاهرش توجهتونو جلب کرد یا باهاتون خوب رفتار کرد، روش کراش بزنید.. کراش زدن.. باید همراه با این باشه که طرف آیا اصلا به شما اهمیت میده؟ به هرشکلی، خواهرانه برادرانه، بزرگانه، دوستانه، عاشقانه یا هرچیز دیگه ای دوستتون داره؟ آیا این احساستتون فقط تحت تاثیر یه رفتار طرف بوده، یا عاشق شخصیتش شدین؟ اگه همین حالا بیاد و یه جوری باهاتون رفتار کنه که تاحالا نکرده.. و ناراحتتون کنه میگین خداروشکر بهش ابزار علاقه نکردم عجب آدم بدی بود؟ یا میگین نه.. اون اینجوری نیست، نمیتونه تغییر کنه، باید ببینم چشه..
عشق خیلی پیچیدس.. کراش زدنم همین طور، گاهی با خجالت مخلوط میشه.. گاهی با ترس، گاهی با هیجان و همشون میتونن گند بزنن به احساس واقعیتون.. خجالت و ترس باعث میشه حستون ضعیف شه، یعنی ضعیف نمیشه.. بهش اهمیت نمیدین و هیجان باعث میشه تا یکم احساس خوشحالی در رابطه با طرف مقابل کردین بگین «خب.. تموم شد، روش کراش زدم خدا یارونگهدار شما.» (که البته در رابطه با بعضی از رنگین کمونیای عزیزمون مشخصه که برعکس میشه این موضوع^-^)
با این تعریفا... هنوزم نمیدونم ولی نه. هیچکسی رو پنهانی دوست ندارم. دوست داشته باشم به خودش میگم^-^
بعدشم.. اگه یه روزی یکی رو دوست داشتین..(البته در نظر داشته باشین که اگه نیمه-ماریاتون/ نیمه-عشقتون (اسمی برای پسر پیدا نکردم، اومدم بنویسم سینیور دیدم سینیور یه چیز ناواضح نیست، که بگیم هرپسری روش کراش دارین سینیوره، سینیور خودمم:/ ) تو واقعیت بود و دست برقضا خیلی بهتون نزدیک بود و چه میدونم از فامیلای نزدیک بود این قضیه شامل حالش نمیشه._. شایدم بشه) بهش بگین، نگین که چی؟ اتفاقا این حرفا آدمو خوشحال میکنه، تازه... اگه رابطه دونفر با اعتراف کراش داشتن رو یکیشون خراب شد به نظرم واقعا مزخرفه، میگه بیشتر از دوست واقعی دوستت داره، نمیخواد همون موقع باهات ازدواج کنه یا بخورتت که:/
8. چی یا کی رو هرگز نداشتی ؟
یه دوستِ پسر توی دنیای واقعی=)
یه دیدار با نویسنده/یوتیوبر مودرعلاقم (نه، میا نیست:/ درسته معرفیش کردم و گفتم براش احترام قائلم ولی نه، اون نیست ._.)
یه نویسنده واقعی تو اطرافم=)
یه خواهر واقعی:)
9. اگه بتونی با بایست ازدواج کنی ازدواج میکنی؟
امم... من اونقدر که باید و شاید با کی پاپ آشنا نیستم، کم کم دارم شروع میکنم بااجازتون و از کل کیپاپ یه بی تی اس میشناسم یه بلک پینک، فن بلک پینکم نیستم، یعنی آهنگاشونو بعضی وقتا گوش میدم.. حتی با اینکه اسماشونو میدونم هیچوقت سعی نکردم عضو موردعلاقه انتخاب کنم.. ایشالا بعد از اینکه با کی پاپ درست و حسابی آشنا شدم و آهنگای لونا(؟) و گروهای دیگه ای که میخوام اولش با اونا شروع کنم و گوش کردم.. میگم^-^
10. خانواده ات چه تعریفی از شخصیتت دارن؟ ( ازشون بپرسین)
هام... میشه اینو جواب ندم؟ نمیدونم چرا، مطمئنا چیز بدیم نمیگن، چیزایی میگن که خودمم میدونم و خوشحالم میکنه ولی.. نمیخوام جواب بدم:") گذشته از اون، الان خونه نیستن..
11. تا حالا کسی روت کراش داشته؟
اوهوم.. داشتن.
12.ورزش مورد علاقه ات ؟
شطرنج، هندبال=)
و هر ورزشی که توش دروازه بانی نقش مهمی رو ایفا کنه((=
13. بلدی ماشین برونی؟
هه، مگه نمیدونی هر شب جمعه با رفقا جمع میشیم با ماشین خودم میریم دوردور؟ تازه نمیدونم دوسه هفته پیش بود مسابقه گذاشتیم تو اتوبان پلیس گرفتمون، اولین بار بود که تو بازداشتگاه و از شدت معتادی با گوشی سرباز وارد بیان شدم و چکش کردم ^-^
امم.. نه؟
14. نزدیک ترین شخص بهت کیه؟
دوستام و خانوادم.
15. چجوری میخوابی؟ ( حالت خوابت چیه؟ )
نمیدونم هرجوری اینجا نوشته منم اونجوری میخوابم:/
پتو رو کامل میندازم رو خودم، بالشتمو بغل میکنم و میخوابم(("= درست اینجوری ^-^ باشه باشه.. شوخی نمیکنمD: دقیقا به این حالت =)
16. اگه حیوون بودی چی میشدی؟
احتمالا روباه=) من عاشقشونم.. یا اگه اون نشد گربه^-^ حس میکنم روباه خیلی به شخصیتم نزدیکه.. البته نه فقط اون بدجنس بود و خیانتکار بودن و این جرفا، من اینجوری نیستم.. کلا دوستش دارم:)
17. فست فود یا غذای سالم؟
شوخی مکن ای طراح سوال:/
جوابش معلومه.. نیست؟
18. تا حالا کسیو بوسیدی؟
هه، فکر کردی ما از اوناشیم؟ از اون بچه مثبتا؟ :/ خیال کردی... ما بچه مثبت نیستیم، معلومه که آره..
بوسیدن.. بستگی به تعریف داره... ولی اگه اون تعریفیه که احتمالا طراح جان منظورش بوده نه.. معلومه که نه^-^
19. تا حالا کلاه سرت رفته ؟ ( تعریف کن )
نمیدونم:/ فکر نکنم... اگه هم رفته باشه یادم نیست=")
20. دوست داری جای کسی زندگی کنی؟
نه=)