نفس عزیزم،
احتمالا توی آفتاب دراز کشیدی، ولی سیگار نمیکشی. میدونم. پس احتمالا داری یه نوشیدنی میخوری، هرنوعی و هرچیزی. دستات به قشنگترین شکل ممکن بطری رو بالا میبرن، نور روی پوستت میدرخشه، تار موهات توی نور خورشید زیباتر به نظر میرسن و من ساکتم، این دفعه برخلاف اون باری که با هم روی پشت بوم بودیم سیگار نمیکشی، ولی من میکشم. دود سیگار میچرخه و بالا میره، به سقف میرسه، متلاشی میشه. روی صندلی نشستم و تو روی زمین جلوی نور، وسط کتابت یه بوکمارکه و تا وسطشو خوندی، نور باعث میشه بدرخشی، باعث میشه برق بزنی، باعث میشه زیباتر بشی. تو چه توی آفتاب و چه توی نور ماه زیباترینی و این رو هردوتامون میدونیم.
نیانکو از کنارت رد میشه. دست میکشی رو سرش، سعی میکنه از زیر دستت در بره ولی نمیتونه و دستت بیشتر نوازشش میکنه، بطری رو بالا میبری، آستین پیراهن سفیدت تکون میخوره و نفس عمیقی میکشی، هیچ خبری از موهات ندارم ولی میتونم تصور کنم که میان جلوی صورتت. واکنشی نشون نمیدی. نور ملایم خورشید مکمل خوبی برای زیبا بودنته، گوشیتو چک میکنی، دست راستتو میذاری روی پوست دست چپ، یکم بالاتر از مچ. به بدنت کش میدی و بلند میشی، نیانکو از کنار پای راستت رد میشه، خم میشی و بطری رو برمیداری، یه قلپ دیگه.
از کنارم رد میشی، و یه سیگار برمیداری، فندکو میگیری زیرش و روشنش میکنی، به آرومی میسوزه. بطری رو میذاری روی میز و با سیگار بین لبات منو ترک میکنی، نگات میکنم و متوجه میشم که چقدر قوی و زیبایی.
اینکه چقدر بهت افتخار میکنم و دوستت دارم. اینکه چقدر نگرانتم. اینکه نمیتونم کاری کنم ولی میتونم بهت نگاه کنم و یادت بیارم که چقدر و چقدر ارزشمندی. من از دور مراقبتم. من از دور دوستت دارم. حتی اگه تو دوست نداشته باشی. حتی اگه بری. من بازم بهت افتخار میکنم.
چون تو قویترین دختری هستی که تا الان دیدم.