کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

1%

اسم این بیماری چیه که همش میخوای یه کاری کنی، یه پستی بزنی، یه چیزی بنویسی، یه حرفی بزنی ولی نمیدونی چی؟ یا.. فکر میکنی بقیه بهترن، نه اینکه تو بد باشی، تو خوبی. ولی بقیه بهترن، باورتون نمیشه چه آدمایی تو ذهن من از من فوق العاده ترن، بهتر مینویسن، بهتر حرف میزنن و شخصیت بهتری دارن.. چقدر خوبن، چقدر خفنن. حتی اون موقع که به پاک کردن وبم فکر میکردم میدیدم من شجاعت یه اسم دیگه رو ندارم، نمیتونم عشق کتابو ول کنم برم.

اسمش کمالگراییه؟ تلاش بی فایده برای بهتر شدن؟ تلاش حریصانه برای بهتر شدن؟ ولی من نیستم، من درموردش فکر کردم.. من نشونه هاشو ندارم...

لعنت بهش.

 

 

+صندوق بیان دیگه اصلا بالا نمیاد، چه حتی بخوای توش عکس آپلود کنی.. تشکر بیان.

+این چندوقته که خودمو جای اطرفیانم به خصوص دوستام گذاشتم، دیدم اگه جاشون بودم از عشق کتاب بدم میومد. نمیدونم چجوری با این وضعیت هنوزم آدم دوروبرمه.

+خوبم. نگران نباشین.

+هیچ ایده ای ندارم چرا کامنتارو باز گذاشتم، نبندمشون؟ میشه ببندمشون؟

+بازشون میکنم.. قشنگ معلومه با خودم درگیرم..

۲۸ ۳۸
Honey Bunch
۱۵ اسفند ۱۷:۳۶
فرست =))

پاسخ :

=)
سَمَر ‌‌
۱۵ اسفند ۱۷:۳۷
و با هر اسم کوفتی‌ای که داره، گریبان منو هم گرفته.
لعنت بهش. لعنت.

پاسخ :

لعنت :)
Honey Bunch
۱۵ اسفند ۱۷:۳۸
+آه ... صندوق بیان ... لعنت !
++O_O میخوای بزنمت؟؟؟ واقعا دلت میخواد ؟

پاسخ :

+اوهوم..
++نمیگم همه اینطورین، میگم اگه خودم جا بقیه بودم از خودم بدم میومد :")
Honey Bunch
۱۵ اسفند ۱۷:۴۱
خوبه که جای بقیه نیستی ..

پاسخ :

میشه گفت..
+کامنتارو ببندم؟ میترسم یکی بخواد کامنت بده همون موقع کامنتا بسته باشه:)
Aysan ~°
۱۵ اسفند ۱۷:۴۳
نه نبند بزار من بخونم!!!

پاسخ :

چی رو بخونی؟ *-*
Aysan ~°
۱۵ اسفند ۱۷:۴۵
پست رو نخوندم هنوز خب ...×_×
+میشه یه جور دیگه هم عکس آپلود کرد!

پاسخ :

بخونش.. نظرا میبندم آیسان.. چیزی خواستی بگی تو خصوصی بگو :)
+کپی پیست؟
aramm 0_0
۱۵ اسفند ۱۷:۵۵
خواستم بگم اگه هنوز میخونیمت، اگه هنوز برامون عزیزی پس دوستت داریم! مطمئن باش!
‌‌ Mobina
۱۵ اسفند ۱۸:۰۹
چرا واقعا؟
چرا فکر میکنی بقیه نباید ازت خوششون بیاد
وقتی این همه آدم از شهرای مختلف میخوننت و برات کامنت می‌فرستن ینی ازت خوششون نمیاد؟
مطمئن باش حداقل اینجا کسی، کسیو به اجبار نمیخونه و دنبال نمیکنه
𝓨𝓮𝓰𝓪𝓷𝓮𝓱 (✿◠‿◠)
۱۵ اسفند ۱۸:۱۲
اتفاقا من این وبو خیلی دوست دارم :)))))
Aysan ~°
۱۵ اسفند ۱۸:۱۲
عه باز کردی نظرات رو که!
آخ آخ آخ..فقط اول پست!!
دلم میخواد خودمو چنگ بزنم..
هم دلت میخواد یه چیزی بزاری و ستارت رو روشن کنی..از طرفی هم نمیدونی چی بزاری! بعدشم که میزاری همش نگرانی به اندازه کافی خوب نباشه و مورد توجه قرار نگیره =///
=_=
+_+
-_-
@_@
×_×
%_%
*_*
*-*
"-"
"_"
>_>
<_<
؟_؟
/ _/
:ااااااااااااااااااااا
‌ ‌ ‌•𝓂𝒶𝓃𝒶𝓂𝓎• ‌ ‌ ‌
۱۵ اسفند ۱۸:۱۲
شاید نظر دادنم درست نباشه، ولی به شخصه هیچ دید بدی نسبت به عشق کتاب ندارم
لازم نیست حتما اندازه ی همه ی آدمای فوق‌العاده ای که توی دنیا هست خوب باشی... به این فکر کن که اندازه ی خودت خوبی و از خود قبلیت خیلی بهتری پس حتما خیلی خوبی@-@
+نظرارو نبند″-″
Honey Bunch
۱۵ اسفند ۱۸:۱۲
@Mobina
کاملا باهات موافقم ! *بیگ لایک*
=))
Honey Bunch
۱۵ اسفند ۱۸:۱۳
@آیسان
0_0
Honey Bunch
۱۵ اسفند ۱۸:۱۴
هر کاری دلت میخواد با نظرا بکن
*تکان دادن سر به پایین با چشمان بسته*
Aysan ~°
۱۵ اسفند ۱۸:۲۰
من اصلنم ازت تعریف نمیکنم!
اصلا پستات و نوشته هات خوب نیست!
والا ازبس تعریف شنیدی/خوندی دیگه گوشت/چشم هات عادت کرده دیگه !!
حالا منم میگم!! اصلنم خوب نیست!!
میدونی لحنای تند همیشه بیشتر یه چیزی رو یاد آدم میندازن تا مهربونانه ناز کشیدن!
خودتم میدونی!!
بازم بگم!؟ اصلنم هیشکی(؟)/ هیچ کس به نوشته های قشنگت نه ببخشید به نوشته های زشتت علاقه نداره!!
میخواستی همچین چیزی بشنوی!؟ خوبه =))؟
حالا جای من یه چک آبدار به خودت بزن تا به خودت بیای!!!



حالا پاشو یه نگاه به جعبه دنبال کننده هات بنداز!!
...
همه ی ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن همه آدم!!!
میخوان هر وقت تو چیزی نوشتی با خبر شن!!!
تابخوننش!
بازم دلیل نمیشه!
باشه من بازم میگم..:"نوشته هات اصلا خوب نیستن!"
همه ی این آدما هم بیکارن!
خب باور کردی یا بازم بگم!؟!؟
="")))))
Ayame Mizuki
۱۵ اسفند ۱۸:۳۶
صدوق بیان ...دیگه داره جوشش خونمو بالا میاد "-"

+ چی‌گفتم اصن ؟@-@
تاکی تاچیبانا
۱۵ اسفند ۱۸:۵۶
منم همینطور...
Cloudia Hirai
۱۵ اسفند ۱۹:۴۳
صندوق بیان شورشو در آوردههههه :////
شی‍ ‍فته
۱۵ اسفند ۲۰:۳۸
کامنتارو جواب نمیدی که:/
منم هیچی نمیگم دیگه:///

پاسخ :

جواب میدم:")
دارم از اون پست ثانیه شروع میکنم میام جلو.. شرمنده..
هلن پراسپرو
۱۵ اسفند ۲۱:۱۸
میدونی چیه، تا همین دیشب منم گرفتارش بودم. ولی تا پست تو رو خوندم کاملا برطرف شد. ممنونم ازت.
دلیلش چیه؟ اینکه وقتی عشق کتاب با نصف عمر وبلاگ من، و پستی حداقل 20 کامنت و اینهمه تعریف و تشویق همچین حسی داره، پس حتما حسه کاذب و حاصل ذهن متوهم و emotionally insecure منه، و همه دارنش.
لونا =]
۱۵ اسفند ۲۲:۰۴
تف تو اون حسی که باعث بشه تو بری:)(بابت خشانت معذرت می خوام:))
شی‍ ‍فته
۱۵ اسفند ۲۲:۲۸
چرا یهو انقد غمیگن شدی؟؟ یعنی حس می‌کنم روز تولدت خوب بودی، بعدش یهوو غمی شدی...
Aysan ~°
۱۵ اسفند ۲۳:۳۹
@شیفته..
نه دیگه غمگین نمیشه..قراره که دیگه بخاطر این چیزا غمگین نشه..: )
ᕼᗩᑎᗩ ...
۱۵ اسفند ۲۳:۵۲
من نیز مبتلا شدم -|-
هی رفیق... عشق کتاب... بخشی از جواب معما رو به تو مدیونم :)
Honey Bunch
۱۶ اسفند ۰۰:۱۹
@شیفته
غمگین نیست... البته شاید... فقط خسته س
.✨ Ala
۱۶ اسفند ۰۱:۲۳
منم خیلی این حسو میکنم...
ولی تعریفای محبت آمیز بقیه س که بهت شوق و انگیزه و ایمان به خودت میده
تعریفایی که از قلمت می کننو چن بار بخون
خیلی حالتو خوب میکنه
یا شاید حداقل برا من اینجوریه :)

+صندوق بیانو ولش کن
هر چن وقت یه بار می پوکه :/
تو یوآپلود آپ کن
Nastaka Sharon
۱۶ اسفند ۰۳:۲۷
من اتفاقا خیلی چزا دلم میخواد بذارم و چیز میز میاد تو ذهنم، اما یا یادم میرشون یا نمیتونم رونقدری که میخوام خوب بنویسمشون=) بد دردیه اصن...
*لبخند غمگینی میزند اما به خاطر اشک های خشک شده دردش میگیرد*
+کلا بیان چه چند روزیه انگار سرما خورده-____-
+چطور دلت میاد این حرف و بزنی؟ بیخیاللل... من که تازه با وبت آشنا شدمم از عصبانیت مخم سوت کشید(▼皿▼#)
Amir chaqamirza
۱۶ اسفند ۰۸:۵۱
سلام سلام سلام
صندوق بیان،بدبختی ای شده...عشق کتاب به نظرم هیچ کاری نکن... :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان