کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

این من هستم:)

مینویسم تا یاد بگیرم و میخوانم تا به دنیای ناشناخته ها سفر کنم:)

دوست دارم همیشه به دیگران کمک کنم و بهشون احساس خوبی بدم:) چیزی که ازم کم نمیشه؟ میشه؟

یک عدد آدم پرحرف(تاحدودی) کمی خاص و لجباز و مقداری بالاتر از میانگین جهانی خوشحال هستم:)

کمی احساساتی، نه... بیش از میانگین و حد پسرا احساساتی:/

__________________________________________________________

چالش باحال و کوتاهی بود:) فکر کنم هرچیزی که بتونه منو توصیف کنه رو گفتم، فقط... مورد چهارم یکم نامفهوم از آب دراومد(البته فکر میکنم.) خودتون مفهوم رو بفهمید:/

خیلی ممنونم از وایولت و هلن که منو به این چالش دعوت کردند:)

و منم دعوت میکنم از شیفته، علیرضا و موچی و همچنین آپولو:)

 

 

 

۱۷ ۱۲

استعداد، رنگ، هاله؟ یا اثر تالیفی؟ (معرفی کتاب:)

 

دور از چشم ما، زیر پوست جهانی که می‌شناسیم، نورها و رنگ‌ها با هم در نبردند. در لوای دو سازمان مخفی مدافعان بین‌المللی صلح و حامیان ملل متحد، قوی‌ترین و مستعدترین انسان‌ها سال‌هاست که برای بقای آرمان‌های خود می‌جنگند.
اما دست تقدیر شیطان و ببر و پرنده‌ی کوچک را کنار هم قرار می‌دهد و این‌چنین تعادل ترازوی قدرت را به‌هم می‌زند: شیطان برخاسته از خاکستر خیانتی کهنه در اندیشه‌ی جهنم است؛ ببر زخم‌خورده در تابوت عشقی ازدست‌رفته خفته و پرنده‌ی کوچک رؤیای سرودن نغمه‌ای نو در سر می‌پرورد.
اینک زمانی فرا رسیده که نورها به سایه‌ی خویش بدل می‌شوند؛ زمانی که در گرگ‌ومیش دروغ و توطئه، خیر به لباس شر درمی‌آید و شر نقابِ خیر می‌پوشد...
آیا تاریکی آواز پرنده‌ی کوچک را خواهد بلعید؟ هنگام فراخواندن رنگ‌ها، کدام نور از این نبرد پیروز بیرون خواهد آمد؟

تذکر:این بند اول هیچ اطلاعاتی به شما اضافه نمیکند و صرفا کمی خاطرات چرت و پرت یک پسر عشق کتاب است. اگر وقت کمی دارید به سراغ بند 2 بروید!

 

اگه بخوام راستشو بگم... اول که خبر چاپ شدن این کتاب توی صفحات مجازی باژ پیچید، خیلی هیجان زده شدم. قرار شد کوارتت نهایی با سندروم ژولیت، دوتا کتاب تألیفی فانتزی از نویسنده های ایرانی قرار بود توی باژ چاپ بشه و این برای هر کرم کتاب فانتزی دوستی هیجان انگیز بود. مخصوصا این که ببینیم یه ایرانی چه جوری از فانتزی مینویسه!

اول من از کوراتت خوشم اومد. با خوشحالی اولین کاری که کردم این بود که توی اینستا دنبال پیج آرمینا سالمی گشتم و پیدا نکردم:/ آخرش از توی صفحه باژ یه آیدی یکم جالب و عجیب پیدا کردم و فهمیدم اون مال آرمینا سالمیه! وارد پیجش شدم و هرچی بیشتر گشتم بیشتر دپرس شدم:/ اوایل (واقعا ببخشید آرمینا اگه این پست رو میخونی)(که نمیخونی) فکر میکردم خانوم سالمی یکم...یه جوریه و نویسنده باب میل من نبود پس رفتم سراغ سندروم و فهمیدم نویسنده اش ضحی کاظمی یه نویسنده معروفه که یکی از کتاباش خارج از کشور به انگلیسی ترجمه شده.

خلاصه زمانی که خبر چاپ شدن و به انتشار رسیدن کتاب ها رسید. باژ اعلام کرد که توی یه زمان مشخص اگه کتابو بخریم دوتا کتاب با امضا و مهر مخصوص نویسنده به ما میرسه که من یکم دیر جنبیدم:/ و حداقل تونستم سندروم رو با امضا بگیرم. کوارتتم گرفتم ولی بدون امضا و زیاد ناراحت نبودم. اول شروع کردم به خوندن کوراتت تا هر چیز منفی راجب آرمینا سالمی میبینم ازش انتقاد کنم که فهمیدم حرفام بسی چرت بوده:/ آرمینا به بهترین شکل این کتاب رو نوشته و طرز نگارش کتاب خارق العادست!

_____________________________________________________________

بند 2

تذکر: اگر زمان اضافی دارید و با شنیدم چرت و پرت یک عشق کتاب بی حوصله نمی شوید به بند یک مراجعه کنید!

کوراتت نهاییی اسم یه اثر فانتزی علمی تخیلی از آرمینا سالمی، نویسنده ایرانی هست که توی خارج کشور زندگی میکنه. کتاب اون، توی نشر باز به چاپ رسید و طرفدارای زیادی برای خودش جمع کرذ( نام فندوم این کتاب بلیور(believer) یا از زبان فندوم ها باورگر است. همانند هری پاتر که پاترهدها را دارد.

شروع کتاب:شروع کتاب، با توجه به این که با یک کتاب نسبتا طولانی با فونت ریز مواجه هستیم، خوب بود. نویسنده کاری کرده بود که خواننده برای خوندن فصل های بدی داستان ترغیب بشه و حجم متوسط کتاب با فونت ریز، کاری نکنه که از کتاب دلزده بشه. پس نویسنده کارشو اینجا خوب انجام داده. با شروع کتاب، ما با طرز نگارش خانم سالمی آشنا میشیم که طرز خاص و یکم ادبی داره. یعنی به همون مقدار که توصیفات متوسطی داشته، نگارش ادبی داشت. برای همین اگه نگارش های ادبی گونه رو دوست ندارید فعلا این کتاب رو نخونید. طرز توصیف حالات شخصیت، دیالوگ ها و طرز تشبیه رفتار ادم به چیز دیگه، کاملا برازنده شروع بود. شروع و فصل صفر کتاب اندازه خوبی داشت و در عین کوتاه بودن تونست مخاطب رو جذب کنه و واقعا نمیشه به این قسمت نمره بدی داد. ولی چون شروع های خیلی بهتر از این هم دیدیم. نمره 9 از 10 کافیه.

توصیف: کتاب توصیفات خوبی داشت، اگرچه بعضی مواقع ضعف های خیلی کوچیکی از خودش نشون میداد و زیاد درگیر صحبت میشد، خوب بود:)

شخصیت پردازی:شاید این قسمت و دیالوگ ها مهــــم ترین قسمت کتاب باشه، چون اگه بخوایم هرکتابی رو یه خونه در نظر بگیریم همیشه چندستون زیر خونه ها هست تا نگهش داشته باشه( این قسمت: توصیف چرت :/ ) برای کوارتت، دوستون مهم وجود داشت، دیالوگ و شخصیت پردازی. اگه یکی از این دو وجود نداشت، بخش عظیمی از کتاب مسخره میشد و معلومه که کتابای مسخره خونده و چاپ نمیشن. کتاب شخصیتای زیادی داره که برخلاف بعضی از کتابا که همینجوری کرکتر (نکشیمون فینگلیش:/ )تو داستان میریزن هرکدوم بخشی از داستان رو پیش میبرن، کتاب سوییچ های متنوعی از ذهن یک شخصیت به شخصیت دیگه داره و این نه تنها باعث گیجی مخاطب نشده بلکه باعث میشه داستان رو بهتر درک کنه. درک کنید، سوییچ کاراکتر خیلی کار سختیه! شخصیت پردازی اونقدر قویه که شما شخصیت های مهمی مثل نیک و جری و لیبرا رو درک کنید و اگه خیلی احساساتی باشید باهاشون ناراحت بشین. ولی یکم شخصیت پردازی توی شحصیت های فرعی ضعیف بود و این برای یک نویسنده کار اولی کاملا قابل درکه. من واقعا با توجه اینکه نویسنده تازه کاره خیلی از شخصیت پردازی خوشم اومد و نمرش رو 10 از 10 حساب میکنم!

دیالوگ: کتاب روی دیالوگ هاش بنا شده و من نمیتونم نقدی جز این بکنم که بعضی جاها دیالوگ یکم نامفهوم میشد. پس نمره دیالوگ ها میشه 8از10(بخاطر اینکه خیلی نقش مهمی توی داستان داره!)

کیفیت: کیفیت داستان خوب بود. عالی نبود ولی خوب بود. از طرفی داستان خیلی عالی درحال پیش رفتن بود. از طرفی با جملات ادبی زیاد کلافه میشدیم این باعث میشه داستان خوب باشه، جذبتون کنه ولی گاهی وقتا از جملات خسته بشین و خوندن کتاب رو به تعویق بندازید! 8 از 10

 

نتیجه: کتاب، با توجه به اینکه آرمینا سالمی یه نویسنده کاراولیه، کتاب خیلی فوق العاده و قشنگیه، از لحاظ داستانی کتاب خوب پیش میره و داستان فراز و نشیب هایی داره ولی هردفعه یه اتفاق هیجان انگیز میوفته تا ما رو برای خوندن کتاب شارژ کنه! این اتفاقا جملات خسته کننده کتاب رو میگیره و دیالوگ ها باعث میشه لحظات کتاب توی ذهنتون بمونه. شخصیت پردازی خیلی عالیه به طوری که شما میتونید شخصیت ها رو جلوی روتون ببینید. من عاشق نیک شدم و یه جوری الگوم شده:/ این کتاب برای اینکه سرتون رو گرم کنه و باعث بشه چیزهای زیادی یاد بگیرید عالیه!

 نمره: 9 از10

18 از 20

90 از 100

__________________________________

این اولین نقد کتابم اینجوری بود:) امیدوارم کمکی کرده باشه بهتون و واقعا شرمنده که طولانی شد:/ سعی کردم کوتاهش کنم ولی نشد:/ نقد هیولاشناس هم به محض اینکه کتابم به دستم برسه براتون میزارم( البته اگه اینجور نقدا رو دوست داشتید:) (کتاب رو به یکی از دوستام قرض دادم)

 

۱۹ ۱۱

ببخشید...شما؟

این چالش رو خیلی از بیانیا انجام دادن و من انگار آخرین نفرم:/ و خب دوست دارم شروعش کنم و فکر کردن به این که هرکدومتون رو یه جایی ببینم... برام جالبه.

این چالش از  اینجا اگه اشتباه نکنم شروع شد و جا داره بگم خیلی چالش خفنی بود:)

پ.ن: چالش به ترتیب حروف الفبا نیست. راحت باشین:)

 

+اگه یه روز علیرضا رو  ببینم بغلش میکنم و با زور میبرمش کل اصفهانو نشونش میدم. بعدشم با هم میریم پل خواجو و میشینیم نزدیک زاینده رود و با هم صحبت میکنیم. آخرشم میبرمش بزرگترین شهر کتاب اصفهان و یه کتاب خفن مناسب با سلیقش پیدا میکنم و بهش هدیه میدم.

 

+اگه یه روز شیفته رو ببینم با هم میریم یه عالمه تنقلات و شکلات و خوراکی میخریم بعدش میشینیم و تا شب فیلمای برگزیده(و همچنین قدیمی) شیفته رو میبینیم و کلی کیف میکنیم.

 

+اگه یه روز نوبادی رو ببینم. ازش میخوام نیانکو رو بیاره تا ببینم(وی عاشق گربه است) و بعد با هم میریم چندتا اسلحه میخریم تا تموم کتابفروشی های شهر رو ترور کنیم و همه کتاباشون و کتابخانه هاشون رو تحت تسلط در بیاریم. از کتاب فروشی باژ هم شریکی استفاده میکنیم:)

 

+اگه یه روز هلنو ببینم... مدل این ولاگای یه روزه میریم از این ماسکای خفن و یکم ترسناک میزنیم و میریم یه فروشگاه و هرچی مواد برا درست کردن نوشیدنی کره ای لازمه رو میخریم بعدش میریم ناروتو میبینیم. وقتی هم که خسته شدیم از انیمه دیدن میشینیم با هم تیکه های خاطره انگیز کتابارو مرور میکنیم و به من انیمه معرفی میکنیم(آخه من چه انیمه ای میتونم  به هلن معرفی کنم؟)

 

+اگه یه روز رفیق نیمه راه رو ببینم. میبرمش یه کافه و میشینیم با هم حرف میزنیم. بعد که یکم یخمون وا شد میشینیم اتک ان تیتان میبینیم و درمورد تحلیلاش صحبت میکنیم:)

 

+اگه یه روز موچی رو ببینم میبرمش شهرکتاب اصفهان و زمانی که تموم کتابایی که دلمون میخواست رو خریدیم بهش بهترین مکان دنج کتاب خوندن توی اصفهان رو نشون میدم و  تا صبح میشینیم و کتاب میخونیم^^

 

+اگه یه روز مه سیما بانو رو ببینم میبرمش کافه سکوی نه و سه چهارم و اونجا چیزای هری پاتری میخوریم و در آخر فیلمای هری پاتر رو میبینم. شاید تیکه ی جنگ لرد با هری رو رو هم اجرا کنیم! (من میشم لرد!)

 

+اگه یه روز آپولو رو ببینم... هیچی نمیگم و فقط به شعرایی که میگه گوش میدم و لذت میبرم. شاید با هم یه داستان کوتاه نوشتیم اصلا!

 

+اگه یه روز آرتمیس رو ببینم اول میخوام ببرمش تا با هم فیلم آرتمیس فاول رو ببینیم ولی وقتی فکر میکنم میبینم که یه فیلم مزخرف و بی کیفیت شده، کتابای آرتمیس فاول رو برمیدارم و برای بار صدم ایندفعه با هم میخونیمش:)

 

+اگه یه روز ویولت رو ببینم میشینم کنار هم و تا هروقت بخوایم با هم صحبت میکنیم. تازه ازش توضیح میخوام که چرا انقد خوب مینویسه! الکی که نیست! بعدش ازش میخوام بازم درمورد شاهکش توضیح بده و زمانی که توضیح دادنش تموم شد... منم بهش هیولاشناسو معرفی میکنم. اگه هم اوتاکو باشه(که 99% هست) زمان باقیمونده ای که داریم رو صرف نگاه کردن توکیو غول یا ناروتو یا دفترچه مرگ میکنیم:)

 

+اگه یه روز استلا رو ببینم... خیلی هیجان زده میشم... چون دقت کنید استلا یه زمانی با من از راه پیام ناشناس در ارتباط بوده و من توی مرام نامه هم گفتم... اینکار منو خیلی هیجان زده میکنه*_* خودمم نمیدونم چرا ولی جالبه. در اخر میشنیم و با هم یه عالمه صحبت میکنیم و شاید اصلا یه شخصیت انیمه ای یا کتابی خلق کردیم^^

 

احتمالا تموم شد:) اگه کسی رو ننوشتم واقعا عذر میخوام و بهم یادآوری کنه تا بنویسمش:)

همه کسایی که نوشته شدن به اضافه کسانی که دارن این پست رو میخونن به این چالش دعوتن:))

 

۲۰ ۱۰
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان