کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

آخرین پست *عشق کتابی* پست سال 99؟

 

 

 
bayan tools Billie EilishMy future

دریافت

 

سلام=))

خیلی وقت بود سلام «عشق کتابی» نداده بودم.. نه؟

چطورین؟ 

به آخرین پست *عشق کتابی* سال 1399 خوش اومدین =))

و خب.. دلیل پست؟ نمیدونم چرا دارم مینویسمش.. هیچ ایده ای ندارم.. هیچ دلیلیم ندارم، شاید فقط میخوام.. درمورد تموم خوشحالیام بگم.. و کلا.. درمورد خودم بگم=)

من اصغرم، اصغر هخامنش، 35 سالمه، تموم این مدت دروغ میگفتم.. و اون عکسا و صدایی که دیدین.. از برادر کوچیکترمه..

امسال خیلی اتفاقای خوبی افتاد.. از اومدنم به بیان گرفته تا.. خیلی چیزا، و دوستایی که پیدا کردم، کارایی که کردم، کمکایی که بهم کرد و.. چیزایی که تجربه کردم =)

احتمالا داستانشو همتون میدونین.. اومدنم به بیان، اگه هم نمیدونین بگین که براتون لینکشو بفرستم=)

من اولش عشق کتاب بودم. هنوزم هستم. حتی اون وسطش میخواستم اسممو بذارم کماندار، ولی نذاشتم.. که.. نمیگم خداروشکر ولی از اینکارم پشیمون نیستم=))  نمیدونم میدونین یا نه.. ولی اون اولایی که اومده بودم، اینجوری نبود، استلایی نبود فضای بیان، یا کیدویی، یا یومیکویی.. کلا شبیه یه سرویس بزرگ از نویسنده ها بود که من.. واقعا توش احساس کوچیکی میکردم=) میترسیدم سوتی بدم و خب.. الان داشتم کامنتای قبلا خودمو میخوندم.. خجالت آوره.. میدونین.. من وایولت نبودم که با یه پست شکوهمندانه بیام بیان. یومیکو نبودم که پست اولم بگه که من یه بلاگر بودم، از میهن بلاگ اومدم.. و عکس پستم خیلی قشنگ باشه. کیدو نبودم که طرز صحبتم کیدویی باشه و بشم دوست خیلیا.. مائو نبودم که با درک نکردنای ذهنم معروف بشم تو بیان و یه عالمه آدمو شیفته نوشتنم بکنم.. سولویگ نبودم که میدونم اینو نمیخونه، ولی به چالشای 30 روزه معروف باشم.. نوبادی نبودم که قالبام فوق العاده باشه، شیفته نباشم که نویسنده خیلی خوب و دخترعموی رول پلیی پیتر جونز باشم.. استلا نیستم که دیگه.. چی بگم؟ معروف باشم تو بیان و کلا یه رنگ و بوی دیگه به بیان بدم.. نمیدونم.. ممکنه یه روزی منم مثل استلا باشم؟ انقدر پرانرژی و انقدر خوب که دل همه برام تنگ بشه؟ استلا تو چرا نمیای؟ :/قرار نبود محو شیا.. 

بیان یه قسمت از زندگی منه=) و توش کار دارم.. دیگه دارم توش زندگی میکنم و درسته.. درسته این چندوقت نزدیک بود خراب شه ولی هنوزم سر تصمیمم هستم.. تا 18 سالگی، توی بیان ^-^ توش دوستای زیادی پیدا کردم، که شاید منو دوست خودشون ندونن، آدمایی پیدا کردم که دلم میخواست بیشتر بهشون نزدیک بشم  و نخواستن، آدمایی پیدا کردم که بیشتر میخواستم بهشون نزدیک بشم و هنوز باهام صمیمی نیستن، و با آدمایی میخوام بیشتر آشنا شم ولی هنوز نتونستم=) 

هیچوقت فکر نمیکردم که.. انقدر یه چیزی به زندگیم نزدیک باشه که توی دنیای واقعی هم تاثیر بذاره=) امشب رفته بودیم خرید. و توی یه پاساژ پیکسلای بی تی اسو دیدم و میدونین همون موقع یاد کیا افتادم؟ موچی و یومیکو، با ریسه های رنگی که میفروختن یاد کیدو افتادم(D:) ، با پستایی که مربوط به یه فضانورد بود یاد آرتی، با لونا یا مائو و با پنتاگون یاد آیلین. و میدونین چی دیدم؟ توی اونجا یه کتاب فروشی بود، وقتی داشتم از اونجا که پیکسل بی تی اسو داشتن رد میشدم.. یه کتابفروشی دیدم.. و توی ویترین اون کتابفروشیه دوتا کتاب شازده کوچولو=)) یعنی شازده کوچولو از آنتوان دوسنت اگزوپری و بازگشت شازده پسر از یه نویسنده دیگه=") و اون موقع یاد عشق کتاب افتادم=")) خیلی عجیب بود، خیلی وقت بود که نسخه چاپی شازده رو ندیده بودم=") ولی اونجا بود.. با نسخه دومش.. و من اینجوری بودم که.. «عه.. خدای منD: چقدر شبیه عشق کتابه.. صبر کن. چی؟ :/»

حس میکنم واقعا دارم چرت و پرت میگم.. نمیدونم چرا، شاید از خستگیه.. فقط.. میخواستم یه چیز دیگه هم بگم..

کسایی که دوستشون دارم...=) کسایی که تو داستانمن.. کسایی که اسم و زندگی خودشونو دارن، کسایی که ممکنه همین حالا توی بیان کیدو باشن پشت کامپیوتر اصغر 41 ساله (=-= کیدو میدونم دلگیر نمیشی و فحشم میدی نوشتمش=") بعدشم اولین کسی که مطمئن شدم خودشه تو بودیD:) کسایی که من دوست میخونمشون و ممکنه منو یه پسر معمولی ببینن، فقط میخواستم یه کاری بکنین، دست چپتونو ببرین بالا. بذارینش روی کیبورد. یا اگه با لپ تاپ و کامپیوتر نیستین صفحه گوشی، و بعدش بذارینش رو قلبتون. بکنینش.. به خاطر من انجامش بدین.. حسش میکنین؟ داره میتپه، چندین و چند ساله داره میتپه. خونه ی چندتا آدم شده، خیلیارو دوست داشته.. به خیلیا عشق ورزیده.. باعث شده زنده بمونین.. حسش کن. اون چیز 300 گرمی لعنتی که باعث شده زنده بمونی رو حسش کن.

مراقبش باش؟ باشه؟

هرکدوم از ما.. توی وجودمون یه عشق کتاب داریم، هرکدوممون میتونیم یه عشق کتاب باشیم، میتونیم شازده کوچولو بخونیم، به دوستامون اهمیت بدیم و بلاچاو خونان توی دنیامون بچرخیم..

عشق کتاب که مهم نیست.. هرکدوم از ما، توی وجودمون یه کیدو داریم، یه وجود قدرتمند و حامی، یه همدم و یه شخصیت که میتونیم اطمینان بدیم ضعیف نیست، هرکدوم میتونیم یه آرام باشیم.. میتونیم توی تئوری ها غرق بشیم، دوستامونو دوست داشته باشیم و قوی باشیم. هرکدوم میتونیم یه موچی باشیم. یه روح مهم و مهربون. یه روح حامی. هرکدوم توی وجودمون یه استلای پرانرژی داریم، که با وجودش میتونه به همه حس و حال خوبی بده، که میتونه تبلیغای تلویزیونو حفظ کنه و ازشون پست به وجود بیاره. هرکدوم یه آرتمیس داریم، یه روح نایروبی، یه حامی و یه پایه شیطنتامون و چتای 10 ساعته. 

یه آیسان.. یه روح زرد، یکی که میتونیم بهش اعتماد کنیم و میتونیم اونو دوست خودمون بدونیم.. میتونیم با خیال راحت توی «ناشناس بازی« ـاش شرکت کنیم و بدونیم همیشه یکی هست که مثل آیسان دوستمون باشه و بهمون اهمیت بده.. یه روح زرد، که مواظبه، نگهدارنده و مهربون.. با رگه هایی از رنگ آبی=)

هرکدوم یه هانی بانچ مهربون داریم تو وجودمون، یه هانی مهربون و کیوت. هرکدوم یه یومیکو داریم. یه روح قدرتمند. یه روح مهربون و سافت.. یه کسی که میتونه فاکینگ هیروی خودش باشه.. کسی که.. لایق تموم عشقایی که از دوستاش دریافت میکنه. یه هلن نویسنده داریم. یه هلن اوتاکو. یه اوتاکوی چیپس خور فوق العاده منطقی با نوشته هایی که میدونیم فوق العادن. یا وایولت. تک تک ما میتونیم یه وایولت باشیم. با یه روح بلندپرواز و بلند که نوشته های فوق العاده ای ازش بیرون میاد. یه دوست و یه همدم خوب!

و هزاران هزار روحی که ما توی وجودمون داریمشون.. میتونیم تاکی باشیم، میتونیم منطقی نگاه کنیم.. میتونیم فلسفی ببینیم، میتونیم سوفی باشیم، میتونیم تئوری ها رو دوست داشته باشیم و چالشای فوق العاده ای بنویسیم.. میتونیم به کوری چشم هرکسی که ازمون بدش میاد برگردیم.. یا میتونیم مائو باشیم و بشیم یه تمشاخ..

ما میتونم هرکدوم اینا باشیم.. فقط.. فقط باید باورش کنیم. باید بتونیم بهش ایمان داشته باشیم و خودمون.. خودمون چی؟ میتونیم خودمون باشیم.. چون خود ما میتونه الگو و قهرمانی واسه خیلیا باشه.. دستت هنوز رو قلبته؟ معلومه که نه.. 

ما میتونیم یه تمشاخ باشیم، یا یه قهرمان لعنتی، یه روح آبی، یه روح زرد، یه فضانورد، یه کتابدار و یه نویسنده کامل. یه کویین کیپاپر، یه روما با نقاب ناشناس.. ما هرکدوم اینارو تو وجودمون داریم و وقتی که بهشون باور داشته باشیم.. میتونیم بهشون برسیم. ولی خودمون.. خودمون میتونه انقدر قدرتمند باشه که بشه یه روح برای یه نفر دیگه.. و قلبمون. اون.. فقط برای خودمونه، تازه زنده نگهمون داره و بهمون بگه که یه عالمه آدم دوستمون دارن!

 

+درمورد عکس پست هیچ نظری ندارم.. سه ساعت دنبال یه عکس مناسب گشتم و آخرشم پیدا نشد:") گفتم که.. وجود یومیکویی و کیدویی و مائویی و آرتمیسیم هنوز کامل فعال نشده:")

+اینا میشه آخرین پی نوشتای سال 99 ام؟ چه هیجان انگیز =") خب.. چی بگیم؟ D:

+دلم میخواد یه فن فیکشن پرسی جکسونی بنویسم.. ایدشم دارم.. ولی وقتش؟ چیزای نوشتنی دیگه هستن فعلا.. =")

+هیچی به ذهنم نمیاد .-.

+درمورد آهنگ.. بیلی=) این آهنگش یکی از اون آهنگایی بود که همیشه گوش میکردم.. چه ناراحتی چه تایپ چه خوشحالی =")) دوست داشتم تو همچین پستی بیاد.. =))

+هانی.. حالت خوبه؟

+ممنون که شدید دوستام..! کیدو یادت نره بعد «کنکور» باید حرفای طومارطوریمون ادامه داشته باشه ها! "-"

+من فال حافظ زیاد میگیرم.. همیشه و هروقت=") قبلا گیر داده بود که همسر آیندت خیلی خوشبخته و 3 تا بچه داری که دومی از همشون بهتره :/ فکر کنم حافظ هم تحت تاثیر پستای ماریا قرار گرفته بود.. حالا هم گیر داده به اینکه به همه اعتماد نکن.. خدا میدونه چی میخواد بشه=))

۴۵ ۲۰
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۱:۳۳
فرست فرست فرست^0^

پاسخ :

هوراا.
آرتـــ ـــمیس
۳۰ اسفند ۰۱:۳۳
سکندد

پاسخ :

.
عشق کتابツ
۳۰ اسفند ۰۱:۳۶
نگین که عکس باکس موزیک براتون نمیاد.. :") یه ساعت به خاطر همین پستو دیر فرستادم.. خدا.. نگین =")

پاسخ :

برا من که نمیاد برادر:")

.
آرتـــ ـــمیس
۳۰ اسفند ۰۱:۳۶
عکس باکس موزیک نمیاد D:

پاسخ :

.
لعنت به این زندگی.. نمیدونم چیکار کنم.. 
مهم محتوای پسته.. ولی اونم مزخرفه آخه TT
ناشناس
۳۰ اسفند ۰۱:۳۸
ای لعنت بر من:/
سلام
وایسا الان برم پستتو میخونم XD
چه مرضیه من گرفتم دیگ

پاسخ :

برا چی؟.
درود!
برو خدا به همرات=")
لونا =]
۳۰ اسفند ۰۱:۳۹
دارم وسط اعلام نتایج نظر می دم ،صدای منو دارید؟
روح آبی...آه پسر...
فن فیک پرسی جکسون!ایولللللل
منم یه نظر برای فن فیک برای کوارتت تو نظرمه
و با ستاره ها نجوم یاد لونا می افتی؟(اشک هایش را پاک می کند)

پاسخ :

منم همینطور D:
=))
اینم خوبهD:
تو و آرتمیس ^-^
آرتـــ ـــمیس
۳۰ اسفند ۰۱:۳۹
و هی...پسر این خیلی قشنگ بود باشه؟ و پیوند شد =))

پاسخ :

پیوند..؟
این.. نمیدونم چی بگم.. 
ممنون.. ممنونم :"

.
لونا =]
۳۰ اسفند ۰۱:۳۹
وایسا وایسا.این گیاه هوتاروعهههههه

پاسخ :

چی؟ @-@
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۱:۴۰
چقدر قشنگ بود ((=
اینم از پست آخر کتاب خونه *-*/.

پاسخ :

اوهوم=))
پست آخر که نفرمایین.. خدا نیاره اون روزوD:
لونا =]
۳۰ اسفند ۰۱:۴۱
خب خب،با یه سوتی مزخرف دیگه مواجهیم.منظورم گیف بود

پاسخ :

آهان=))
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۱:۴۴
="))
آها! ای وای ببخشید منظورم پست آخر امسال بودxD

پاسخ :

.
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۱:۴۶
میگما! فقط من اسم خودمو اون تو ندیدم یا شما هم ندیدین!؟@_@

پاسخ :

ندیدی؟ :/
عامم... به صورت فنی تو باید جزو اصلیا باشی.. :| بذار برم ببینم.. چندبار ویرایشش کردم اینو.. به خاطر پریدن عکس باکس موزیک یه ساعت دیرتر فرستادمش.. 
بذار برم چک کنم..@-@
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۱:۵۰
نه متاسفانه ="/
نقص فنی دارین مثل اینکه قربان :"ا

پاسخ :

عه.. :|
شرمنده:")
بذار.. الان پیدا میکنم تیکه های مربوط به تو رو..
‌ ‌ ‌•𝓂𝒶𝓃𝒶𝓂𝓎• ‌ ‌ ‌
۳۰ اسفند ۰۱:۵۶
هی... سلامD':
حس کردم اینجا باید کامنت بدم... حالت خوبه؟′-′
(همیشه همین حسو به پستای تو دارم″-″)
امیدوارم روز آخر قرنت بهت خوش بگذرهD': ⁦♡
میگم... قضیه ی آخرین پست سال ۹۹ چیه؟ یعنی میخواید یه پست با عنوان آخرین پست ۹۹ بذارید و یه پست با عنوان اولین پست ۱۴۰۰؟ چه خبره؟ انقدرم جالب نیست عیدا″-″💦...
نصف ستاره ها با این عنوان روشن شدن امروز...
+ عکس باکس موزیک نمیاد″-″

پاسخ :

سلام مانامی=))
حال تو چطوره؟ D:
خیلی ممنونم =)) و همچنینD:
نه.. چالشم نیست حتی.. ولی جالبه که آخرین پست یه سالت رو بنویسی یا اسمشو بذاری.. این پست قرار بود نوشته نشه ولی به بهونه سال 99.. نوشتمش "-"
+میدونم.. واقعا هیچ ایده ای برای درست کردنش ندارم..

.
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۱:۵۷
((=

+فقط پی نوشت آخرxDDDDDD
خدایاااا xD
ببینم مگه ماریا بلاگره که پست میزاره!? نگفته بودی که کلک!=.=

پاسخ :

یه قسمتیش رو برگردوندم.. باید چک کنم ببینم اومده یا نه=")

+D:
آقا آقا:/ من اصلا نمیدونم ماریا کیه که بخوام بدونم وب داره یا نه:/ معصومیتو با این حرفا خدشه دار نکنین.. *آبمیوه*
Cloudia Hirai
۳۰ اسفند ۰۲:۰۲
فکر کنم خیلی ذوق داری واسه استفاده از استیکرا 😁
عکس باکس موزیک نمیاد :/

پاسخ :

اصلا به امید اینا جواب میدن نظرارو یا پست میذارم=")

.
آرتـــ ـــمیس
۳۰ اسفند ۰۲:۰۹
وای عشق کتاب داره نظرات رو مرتب جواب میدهTT
یعنی این از معجزات سال جدیده؟ *-*

پاسخ :

ممکنه *-*
خدایان منو سر عقل اوردن :"
اینم یکی از معجزات سال 1400 عه.. اومدم که بهش ایمان بیارید=")
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۲:۰۹
یعنی بین هـــــــمـــــــــه چه شانس رنگین کمونی ایی دارم من-_-

/ فکر کنم حافظ هم تحت تاثیر پستای ماریا قرار گرفته بود..


پس این چیه؟!@.@

پاسخ :

@-@

پستای مربوط به ماریا :") ایح :"/
.
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۲:۱۰
@آرتی
نه! بخاطر استیکراشه-_!

پاسخ :

شاید؟
هرچی که بشه من از معجزاتم.. نازل شدم ایمان بیارید بعدشم برم خونمون *-*
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۲:۱۲
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــشــــــــــــــــــــــتــــــــــــــــــــه!
TT
TTT
TTTT
TTTTT
TTTTTT
این حداقل در برابر اون انتظاره خوب بود!TT

پاسخ :

.
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۲:۱۵
خدااا نگو که توهم تو ناشناس باز ـیا هستی!=.=

پاسخ :

هستم^-^
‌ ‌ ‌•𝓂𝒶𝓃𝒶𝓂𝓎• ‌ ‌ ‌
۳۰ اسفند ۰۲:۱۹
میتونستی به جاش به بهونه ی سال ۱۴۰۰ بنویسیش″-″...
اصلا وقتی میخوای به کامنتا جواب بدی کامنت داده یه لذت خاصی دارهD':
+ اشکال نداره... منم خودمو کشتم یه باکس عادی موسیقی بذارم تو یکی از پستام نشد:′) باید چه کار میکردم که نکردم... جدا از این که در کل اصلا پیچیده نیست برای اینکه یه وقت یه چیزی و اشتباه نفهمیده باشم رفتم کلی جا آموزششو خوندم و من همه ی کارا رو درست انجام دادم ولی آخرش تو پست نشونش نمیده:′)
همیشه با این چیزا مشکل دارم... تو میهنم فیلم نمیتونستم بذارم تو پستام... هعی...

پاسخ :

اینم میشه @-@
اوهوم =")
+ کلا یه چیزی هست که پستو خراب کنه.. یا عقبش بندازه، یا هردو.. بیخیال، آیندگان وقتی پستامونو میخونن به حالمون گریه میکنن.. فناوری با ما هم سر جنگ داره:"..
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۲:۲۵
هی..من هنوزم باید منتظر بمونم!؟ ==

پاسخ :

دیگه نه =-=
ناشناس
۳۰ اسفند ۰۲:۳۹
عجب چیزی شده ها اینجا D:
میگم این پست خیلی قشنگ بود
با نقاب ناشناس؟ D:
اینکه تا امسال پا برجا بودXD
ولی چه قشنگگ بود این
خیلی خوشحالم کرد... خیلی
فال حافظتو برم منXD
چه هوشمند بوده تا تعداد فرزندانتم میگفت کهXD
یا خداااااXD

+ بعد اینکه گفتم میرم پستو بخونم دیدم عصر جدید داره نتایجو اعلام میکنه. هر چند که اجراهارو ندیده بودم ولی چون ریحانه گفته بود عرفان طهماسبی باید اول شه رفتم نگا کردم و دوم شد :""

پاسخ :

آرهه *-*/..
عه واقعا؟ D:
خیلی خوشحالم که خوشحالی "-"/
آره.. حافظ و من از دوستای قدیمی هستیم =") فالشم برای من پیشرفتست :"

+آره @-@ گروهی که توشون «آیسان» داشتن اول شدنD: منصفانه بود به نظرم =")  عرفانم صداش خیلی قشنگ بود =")
+الان که دارم فکر میکنم عصر جدید تنها برنامه از صدا سیماست که من نگاه میکنم :/ 
Aysan ~°
۳۰ اسفند ۰۲:۵۲
روما راست میگه از کدوم سایت فال آنلاین میگیری انقدر محاسبات دقیق و دیجیتالی داره!؟@.@

پاسخ :

از اینجا ^-^
شاید برای همه میگه 3 تا بچه تو آیندتون هست "-"/.. شایدم معتبر نیست... ولی من دوستش دارم *-*
sepid.v ~|
۳۰ اسفند ۰۳:۱۱
فلسفه فرست و سکند کامنتا چیه؟؟

پاسخ :

هیچی :")
شاد شدن روح بلاگرها D:
macho picho
۳۰ اسفند ۰۴:۲۷
سالی همراه با سلامتی و موفقیت برای شما و خانواده گرامی آرزومندم .

پاسخ :

خیلی ممنونم :)
.
فآطم ..
۳۰ اسفند ۰۶:۴۳
و منی که بیشتر از پست دارم به گیفای توی کامنتا توجه میکنم *

پاسخ :

و همچنین منی که برای توجه کردن حتی خودم استیکرارو رو تو کامنتا میریزم*
.
Maglonya ~♡
۳۰ اسفند ۰۸:۴۹
وای لنتی... این... این پستت خیلی قشنگ بود[': ...
منم که بودم توش...

*می دونستی هر بار با کلمه ی تمشاخ مواجه می شم جر می خورم از خنده؟ هیچوقت توی موقعیت های جدی و حساس ازش استفاده نکنید، گنگ باشید D:*

+سال نو مبارک(=

پاسخ :

خوانندش که قشنگتر دید.. =)
اوهوم ^-^

*چشم چشم D:*

+و همچنین :"))
Nastaka Sharon
۳۰ اسفند ۱۰:۳۲
با سلام، منم قاسم سگ سیبیل 55 ساله هستم و بسیار از پستتان لذت بردم. خیخییخی/:
نه جدی پست خیلی قشنگی بود:))) دمت جیز و عیدت بسی مبارک=}

پاسخ :

مخلصیم داداش.. دخترتو شوهر دادی؟ پسرت چی؟ سربازیش تموم شد؟ کار پیدا کرد؟ کی زنش میدی بره سر خونه زندگیش؟ D:
خیلی ممنون=")) 
عید تو هم مبارککD:
Nobody -
۳۰ اسفند ۱۰:۳۹
ولی من دستم حتی موقع خوندن پی نوشت ها هم روی قلبم بود :دی
مرسی که همچین چیز قشنگی نوشتی.
سال نوت مبارک :))

پاسخ :

تبریک میگم.. تو یه کتابدار واقعی هستی..  
.
یاد بگیرین.. خیلی ممنونن@-@
و همچنینD: سال نوی تو هم مبارک =))
Miyoung 95
۳۰ اسفند ۱۰:۵۵
عیدتون مبارک جناب


+عجب پست قشنگی بودTT

پاسخ :

تشکرات فراوان بانو =)

+خیلی ممنون TT
ناشناس
۳۰ اسفند ۱۱:۲۲
بله بله
یه ساعت مونده به عید
واااووو
عیدتون مبارک عالیجناااابب
از شانست داشتم جواب کامنت قبلیو میدادم
که عیدم هست و عجب چیز باحالی

میگم از اون حافظا برا مام یه دونه پیدا کنXD

+ چه جالب که من اصن عصر جدیدم نگا نمیکنم
ولی رفتم اون اجرای آخر عاغا عرفانو دیدم
قشنگ میخوند
ولی فرشتگانم خوب بودن دیگ که آیسانم برنده شدD:

پاسخ :

=))
چشم چشم D:

+منم اینجوری نیستم که همش نگاه کنم، ولی از بقیه برنامه های صدا و سیما بیشتر میبینم =")
☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 (سکینه کوماندو-.-)
۳۰ اسفند ۱۱:۲۸
منم اعتراف میکنم اسمم صغرا عه و ۵۷ سالمه و یه بارم به پنتا گوش ندادم😐🙌🏻😂
ولی واقعا خوشحال میشم میبینم با پنتاگون یادم میفتید:”)
عیدت مبارک شازده:>

پاسخ :

میدونستم! .
=))
«شازده» :") چثدر قشنگ گفتی.. این شازده چیزی نیست که هیچوقت از ذهنم بره TT ممنون :")
bella OC2
۳۰ اسفند ۱۲:۰۶
عیدت مبارک عشق کتاب جان*-*
*وی به هر کسی که پست میگذارد تبریک میگویدD:*

پاسخ :

تشکرات فراوانD:
*کار خوبی میکند^-^*
Baby Blue
۳۰ اسفند ۱۲:۱۰
میام...مطمئن باش...

پاسخ :

منم منتظر میمونم.. تا اون موقع.. 
:)
𝗔𝘆𝗮𝗺𝗲 ♡~
۳۰ اسفند ۱۲:۱۸
عیدت مبارک عشق کتاب (((=♡

پاسخ :

خیلی ممنون! @-@ .
°○ ‌‌‌‌‌‌‌‌نرگس
۳۰ اسفند ۱۸:۱۹
ولی تا هجده سالگی کمه :))) لااقل تا هجده سالگیِ اولین بچه‌ت باید بمونی :دی.

پاسخ :

هیجد سالگی اولین بچه؟ XD
خدا... :") این هیچوقت از ذهنم نمیره بیرون.. :")
آرتـــ ـــمیس
۳۰ اسفند ۱۸:۵۹
وای بچه ها...
داشتم به یه چیزی فکر می کردم...
با توجه اینکه پسرا باید هجده سالگی برن سربازی، یعنی عشق کتاب هم باید بره دیگه :دی
واهای:)) فکرشو بکن...عشق کتاب با یه کلاه سربازی و سر کچل...
و خوب...یعنی اون موقع نمی تونه بیاد بیان.
و یعنی اون موقع که وبلاگش چهار/پنج ساله میشه نیست.
و این یعنی دوسال پیش ما نیست....TT

+مشخصه این ها حدود ساعت 2 نصفه شب به فکرم رسیدن؟ ^-^

پاسخ :

اوه.. راست میگی.. من از همون اول نگران سربازی بودم :")
سر کچل TT من تاحالا تو عمرم کچل نکردم، نمیخوامم بکنم.. نکنین اینکارو.. :"
دوسال.. خیلی زیاد به نظر میاد، این همه مدتی که پیشتون بودم یه سال نشدهTT دوسال اونوقت؟ فرض کن بعدش بیام ببینم همه چیز تغییر کرده، ده نفر آدم جدید به دوستاتون اضافه شدن.. یکی دیگه جا من اومده، خدای نکرده(اگه بکنین دیگه سربازیم رفتم با مهارت های یه سرباز میام سراغتون میکشمتون^-^) چندنفرم رفتن:/ 
ایح:/ نگرانیشو انداختی تو دلم TT

+کاملا مشخصه.. برو دور شو اصن..
.
°○ ‌‌‌‌‌‌‌‌نرگس
۳۰ اسفند ۲۱:۲۱
@آرتمیس
یه درصد به دانشگاه فکر نکردی؛ نه؟ =)))))))

پاسخ :

جواب بده آرتمیس! =))
آخرش که باید برم.. :")
آرتـــ ـــمیس
۰۱ فروردين ۱۱:۱۱
اصلا یکی از دلایلی (و احتمالا تنها دلیلی!) که دوست ندارم پسر باشم همینه ...هجده سالگی آدم باید مستقل بشه*-* سربازی چیه دیگه....ولی بازم خوبه ها...آدم کلی چیز یاد می گیره...تفنگ هم می گیره دستش*-*

@نرگس
نه راستش فکر نکردم..
ولی بالاخره باید بره دیگه D:
مگر اینکه سعی کنه معاف بشه *-*

+وایسا وایسا...شما مگه اصغر پنجاه و هشت ساله از اصفهان نبودی؟^-^ مچت رو گرفتممم...یوهااهاا^-^
Aysan ~°
۰۱ فروردين ۱۲:۲۷
تو که 58 سالته چجوری میخوای بری سربازی؟!@.@
نرو بابا! بدردشون نمیخوری =/
Aysan ~°
۰۲ فروردين ۱۳:۵۲
میرم اینم پیوند کنم TT
ᕼᗩᑎᗩ ...
۱۷ فروردين ۰۲:۲۴
T-T
T--T
T---T
رفتم پیوندش کنم T-T
راستی... من تا وقتی ته کامنتا هم بخونم دستم رو قلبم بود :")
ᕼᗩᑎᗩ ...
۱۷ فروردين ۰۲:۲۵
آه عشق کتاب 0_0
حقیقتا الان توی تب های باز شده، پنلم نیس =| بعدا پیوندش میکنم T-T
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان