کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

.

ما روزی جشن خواهیم گرفت. قوی بودنمان را، مقاوتمان را، بردباری و صبر روزهای سختمان را. ما روزی در آغوش می کشیم همدیگر را. محکم تر. با عشق بیشتر... پس تا آن روز قوی بمان و مراقب خودت باش.

منبع متن از نوبادی.

.

کاش یه روز برگردم به این پست و بگم که چه خوب که بالاخره ازش رد شدم و گذشت.

.

دست و پام یخ کرده.

.

نمیخوام یه نویسنده توم بمیره. نمیخوام. چجوری میتونم ننویسم؟ چجوری میتونم بنویسم؟

.

کاش میشد حرف بزنم باهات. ولی کلمات نمیتونه بگه که چجوریم. و فکر کنم به جایی رسیدم که قسمت کمی از دردامو به رسمیت بشناسم. چقدر خوب. لطف کردی عزیزم که حداقل بهم اجازه آدم حساب کردن خودمو دادی.

.

مردم با لیوانای قهوه‌شون اینور و اونور میرن، میخندن، با دوستای مجازیشون ویدیوکال میگیرن.(چه شجاعتی.) میرن سفر و زندگی تقریبا خوبی دارن. منم با لیوان شیرکاکائوم نشستم و مواظبم که حالم از خودم بهم نخوره.

.

زندگی جالب‌تر بود و قابلیت جنگیدن داشت اگه هدف داشتم، چجوری هدف ندارین؟ چجوری هدف ندارین و زنده‌این؟ من اگه یه ماه دیگه بی‌هدف باشم ذوب میشم.

.

عزیزم، متاسفانه حرف‌هایی که در سنگر بهت زدم دروغ بود. ما قرار نیست فردا بیدار شویم و برای بهتر زیستن بجنگیم، ما فقط بیدار میشویم و سعی میکنیم که نمیریم. حالا سپرت رو بردار، عرقت رو پاک کن و یه جا کز کن.

من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان