کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

یکی از آخرین پست های 2020: شب های ستاره ای!

سلام=))

به یکی آخرین پستای اینجا توی 2020 خوش اومدین=) من خیلی وقت بود که میخواستم این چالشو شروع کنم و... خب، چه زمانی بهتر از آخرین شب 2020؟ اینو خودم نمیدونستم، ولی وقتی دیدم توی یوتیوب خیلی از یوتیوبرا زدن آخرین ویدیوی سال 2020 و فهمیدم امروز 31 دسامبره، گفتم اینم بهونه، و اینو نوشتم. (خودم حس میکنم خیلی بی حال دارم مینویسم:/ نمیدونم چرا، شما با حال بخونید -_-)

این چالشو اینجا دیدم و ازش خوشم اومد، و بعدش دوباره اینجا خوندمش و بازم خوشم اومد=)) (دلیل بهتر از این؟ D:) و فکر کردم اینجوری بهتر میتونم خودمو بشناسم و چه میدونم، بیشتر لا به لای نوشته هام قایم نشم=)) امشبم که شبه(#سنگین) و خب... چه موقعی بهتر از امشب برای شروع کردن اولین شب؟! D:

بهترین شخصیتی که دارین چی هست ؟ چی شما رو خاص میکنه ؟ چی توی درونتون باعث میشه به خودتون افتخار کنین ؟ راجبش بنویسین.

من؟ با منی؟ چه چیزی منو خاص میکنه؟ بهترین شخصیتم؟ فکر کنم اینه که مهربون باید باشم، اینو چندنفر گفتن وگرنه خودم باور نمیکردم، اینکه میگن مهربونی به کنار، بهترین شخصیتی که دارم از نظر خودم که از هرخصلتی به نظرم بهتره، حتی از مهربونی بهتره اینه که سعی میکنم مهربون باشم، سعی میکنم درک کنم و سعی میکنم همدم باشم. من هیچکدوم اینا نیستم، ابدا. ولی.. سعی میکنم باشم و ازش راضیم=) این که دوست دارم و سعی میکنم آدم عوضی نباشم راضیم و فکر نکنم کسی باشه که مهربون یا همدم یا بامزه باشه و یا حتی کسی نیست که مادرزادی یه آدم عوضی باشه. همشون سعی کردن که اونجوری باشن، میدونم دوباره میگید میخواد از دوستاش مثلا بزنه ولی استلا سعی کرده که بامزه و مهربون باشه، وایولت سعی کرده که نویسنده خوب و مهربون باشه، موچی سعی کرده که مهربون و... خوب باشه، آره، خوب، فقط خوب. همین یه کلمه معنیشو میگه. هانی بانچ سعی کرده که مهربون و کیوت باشه، کیدو سعی کرده که مهربون و دوست باشه و حنا سعی کرده که مهربون و همدم باشه. و آخرش، آقای م سعی کرده که اون اول مهربون و بعدش عوضی باشه. میبینین؟ همشون سعی کردن. هیچکس همون اول اونجوری نیست. خیلیا هستن که سعی کردن ولی نمیتونم همشونو بگم. من به خودم افتخار میکنم که سعی میکنم امیدبخش باشم، سعی میکنم مهربون باشم و سعی میکنم درک کنم، و سعی میکنم همدم باشم. =) و بازم افتخار میکنم که سعی میکنم کسایی که سعی میکنن مهربون باشنو برای دوستی انتخاب میکنم، آقای م هم اولش مهربون بود.

من خاص نیستم، فکرم نکنم آخرش جغدم بیاد بگه یه جادوگری، فکر نکنم آخرش بفهمم که نیمه خدام و فکر نکنم بفهمم که آخرش وارث شاه آرتورم و قراره مورگانا رو شکست بدم، ولی من تصمیم نگرفتم، من توش نقشی نداشتم، ولی آخرش که میتونم خاص باشم؟ میتونم سعی کنم خاص باشم... میتونم؟ نه؟

 

سال نوی میلادیتون مبارک و امیدوارم 2021 سال از برادر یه سال کوچیکترش چیزی یاد نگرفته باشه، میگن بزرگترا بیشتر میفهمن و اشتباهای بچه کوچیکترو تکرار نمیکنن. اونم همینجوریه=)) نگران نباشین من ازش پرسیدم D:

۱۰ ۱۱
Baby Blue
۱۲ دی ۰۰:۵۹
عه شروع کردی کهD:
*کیدو خوشحال میشه*
و اینکه گفتی سعی میکنی خوب باشی..
میفهمم...حتی شاید یکم زیادی فهمیدم و حسش کردم..!
اوه اسم منم بودT-T مهربون و...دوست؟
*-------------*
*کیدو چشاش ستاره ای شد*
و لازمه که بگم "سعی کردنات" موفقیت آمیز بوده و حالا تو امیدبخشی و مهربونی و درک میکنی و همدمی؟:) حداقل من که اینجوری شناختمت..
+ آقای میم=)

پاسخ :

D:
*لبخند میزنه*
اوهوم اسم تو رو هم نوشتم=)) برای بعضیاتون همراه با مهربون یه صفت آوردم که خودم حس میکردم دقیقا برازندتون باشه، و... آره، تو دوستی، فقط دوست، و دوست خیلی خوبی هستی @-@ (لحظات احساسی، پخش آهنگ غمگین، همراهی کیدو با آهنگ)
واقعا؟ خوشحال شدم از این حرفی که زدی D: بالاخره نتیجه سعی کردنام رو هم دیدم، خیلی ذوق کردم از اینکه کیدو منو اینجوری شناخته *-*
+=)) آقای میم. اتفاقا چنددقیقه پیش داشتم بهش فکر میکردم:)

آرتـــمیس -
۱۲ دی ۰۱:۲۳
خوشحالم که تو هم شروعش کردی^^
میخوای هررزو یه پست بذاری یا پست رو هرروز بروز کنی؟D:

پاسخ :

منم خوشحالم که تو خوندیش=)))
نمیدونم اول خواستم پستو بروز کنم ولی استلا راست میگه، خیـــــلی طولانی میشه! :/ فکر کنم پست بذارم هر شب. مثل کیدو^^
Sŧεℓℓą =]
۱۲ دی ۱۰:۳۱
@ آرتمیس
به نظر میاد میخواد پست رو به روز کنه ولی اینجوری خیلی طولاااااانی میشه !!!

پاسخ :

دقیــقا!
mochi ^-^
۱۲ دی ۱۱:۲۶
واییییییی چه خوب تو هم شروعش کردی عشق کتاب*----*
عاااام دقیقا ما همه سعی میکنیم یه خصلتی رو داشته باشیم(میخوام به روی خودم نیارم که اسم منم بود ولی نمیشه(":)و تو سعی کردی امید بخش و مهربون باشی و شدی:)تو تمام تلاشتو کردی و بهش رسیدی^^
منتظر جوابای بعدی هستمD:

پاسخ :

*لبخند* =)
خیلی ذوق میکنم وقتی میگین به نتیجه رسیده! @.@ ممنووون! *-*
باشین که با یک شب تاخیر دارم مینویسمشD:
💚DORIS ‌💚
۱۲ دی ۲۰:۱۹
آخجوننن تو هم شروعش کردی ^^ بچه‌ها قراره بیشتر به دنیای اسرارآمیز کتابد کتابخونه اسرار پی ببریم *دستش را بالا می آورد و جیغ میکشد*
من؟ هق T-T توی اینستا همدم خیلیا هستم ولی اینجا.. نه اینجا کسی نیست :) ولی خب دوست دارم همدمشون باشم :/
تو... مهربونی و همدم خوبی هستی و ... به احتمال زیاد اینکه قضاوت نمیکنی ^^

+ من خجالتی نیستم..اصلا خجالتی نیستم .... -_-
Baby Blue
۱۳ دی ۲۰:۵۸
+ با آقای میم و جیم(!) در چه حالی؟

پاسخ :

آقای میم... عامم...اونو که باهاش در اترباط نیستم، فکر نکنم هیچوقت در ارتباط باشم، ولی امروز عصرو داشتم بهش فکر میکردم، یعنی اونم به من فکر میکنه و چرا با اینکه انقدر ناراحتم کرد بازم دلم براش تنگ میشه؟ مشکل از منه یا اون؟
آقای جیمم که... ارتباطمون ادامه داره باهمم چرت و پرت میگیم ولی بعضی وقتا قطع میشه... که اونم طبیعیه^^ هنوزم با هم حرف میزنیم=))
Baby Blue
۱۳ دی ۲۱:۲۳
قابل درکه...

+وبلاگتو میخونن؟ :)

پاسخ :

:))

+ در توصیف این حرفت... واقعا ببخشید ولی خندیدم، کیدو... من همیشه به اینکه استلا انقدر ساده به دوستاش اعتماد میکنه یا تو و دوستات وبلاگ دارین و وبلاگای همو میخونین حسودیم میشد، ولی آره... اگه بخوام یکی از بدترین بدیای پسر بودنو... حداقل برای خودم بگم، تو پسرا توی دنیای واقعی، کسی نیست که بشه بهش برای احساسات اعتماد کرد، من حتی اگه توی دنیای واقعی اونی که میخوامو پیدا کنم، بازم بهش نمیگم وبلاگ دارم، آره اگه وبلاگم عادی بود چرا... اگه خیلی بهش اعتماد داشتم شاید میگفتم ولی احساساتم، من هیچوقت به یه پسر برای احساساتم اعتماد نمیکنم. بقیه هستن که باهام مثل اینجا حرف میزنن و همدمم براشون ولی نه، به هیچکس درمورد وبلاگم نمیگم=))
Baby Blue
۱۳ دی ۲۲:۲۳
وقتی داشتم جوابتو میخوندم فقط یچیز به ذهنم رسید..اینکه خود پسراهم حتی برای احساساتشون نمیتونن به پسرا اعتماد کنن...چه برسه به اینکه یه دختر بخواد به پسری اعتماد کنه:)

چرا فکر میکنی پسر قابل اعتمادی برا احساسات پیدا نمیشه‌..؟
مگه تو خودتم پسر نیستی..؟!
میبینی ما اینجا یکیشو کشف کردیم:)
بهش اعتماد کردیم..اونم بهمون اعتماد کرده=)
بازم هس..قطعا هس...منتها شاید قایم شدن؛ به همون دلیل تو...

بنظرم یجورایی طبیعیه که پسرا از این روحیات نداشته باشن چون کسی بهشون معرفی
نکرده...میدونی..بنظرم دست و بال پسرارو برا بروز احساسات بستن:) اگه یکم بهشون فضا داده باشه میتونن خیلی قابل اعتمادتر و احساساتی تر ثابت شن...

و بنظرم توهم حداقل یکیو پیدا کن که بتونی بهش بگی وبلاگ داری:) بهش بگی راجب ماریا متن نوشتی...بگی رادیو عشق کتاب راه انداختی و کلی چیز دیگه=")


با همه حرفایی که زدم باز باید اینو بگم که میفهممت...یکم زمان میبره میدونم...

پاسخ :

نمیدونم چی بگم، تاحالا تجربشو نداشتم ولی فکر میکنم شاید اینجوریه، دختر میتونه به دختر اعتماد کنه، پسر به دختر میتونه اعتماد کنه و دخترم به پسر میتونه اعتماد کنه، ولی پسر به پسر؟ فکر نکنم.
البته الان دارم فکر میکنم ما تاکی(راینر) رو داریم توی بیان، علیرضا هم هست، من به اونا هم میتونم اعتماد کنم، چون میدونم چقدر آدمای خوبی هستن. ولی فکر کنم اصلا موضوعمون این نیست، فکر کنم داری میگی باید به یکی که با امیر دوسته اعتماد کنم؟ یکی که توی دنیای واقعیه؟ شاید اگه بزرگتر شدم بتونم پیداش کنم، نمیدونم فکر میکنی تئوری توطئه دارم یا نه ولی من دوست ندارم تو دنیای واقعی به کسی اعتماد کنم، اگه چندماه باهاش بودم، شاید، من اتفاقای بدی برام نیفتاده، اصلا هم نمیخوام اینو ثابت کنم، شاید بدترین اتفاقی که برام افتاده همون قضیه مانی بود که عوض شدن آدما اتفاق نادری نیست. نباید بگم این اتفاق بدی بوده، بالاخره نباید انقدر زود دوست خودم میدونستمش و... برای هرکسی شاید اتفاق بیوفته. (آره، اسم مایکل مانیه، اول که داشتم مینوشتم نوشتمش مانی، و بعدش پاکش نکردم.)
با حرفات موافقم:) اتفاقا یه بار با وایولت، یه بارم با برندا درموردش حرف زدم، من اینجوری فهمیدم حداقل، پسر که میره دبستان، کودکه، وقتی میره دبیرستان، آروم آروم بزرگ میشه، این میتونه یه اتفاق جالب باشه، میتونه یه اتفاق مزخرف. مزخرفش اینه که پسر، نمیفهمه الان بچست؟ میتونه بچه باشه؟ یا بزرگ شده؟ چون دبیرستان پسرونه تنها جاییه که ما میتونیم یه کودکمو با یه نوجوون بزرگ کنار هم پشت نیمکت ببینیم، یه نفر که برای انجام ندادن تکالیفش میزنه زیر گریه و یه نفر دیگه فکر میکنه مرد شده، نباید گریه کنی، نباید ناراحت بشی، نباید به او احساساتت اهمیت بدی، ناسلامتی تو مردیا! فقط مرد باش! گریه نکن، احساساتتو خفه کن دیگه، یه جوریم ثابت کن مردی. حالا میخوای ادای لات بودنو در بیار(که... توی مدرسه هایی که... چه میدونم نظارت توشون کمتره اتفاق میوفته) یا میخوای زود عصبانی شو، یا... اون همون کارایی که تو اجتماعی هشتم نوشتن(از تاثیرات خوندن برای امتحان اجتماعی:دی) یه سری کارای مثبتم هست که... پنجاه پنجاهه انجامشون توی پسرا.
بذار از وایولتم پرسیدم، از تو هم بپرسم، شما دخترا با هم دردودل میکنید؟
پیدا میکنم، شاید اگه بزرگتر بشم پیدا کنم. اینجا که انقدر همه مسخرن که زندگی رو تو ps5 و اسکیل و اسکین پابجی موبایل میبینن.
عامم... آره، میدونم مشکلات دخترا توی جامعه خیلی زیاده، حتی از ما زیادتره، ولی... برای پسرا هم از اینا داریم، احساسات چیزیه که پسره کسی رو نداشته باشه که کمکش کنه، دست و بالش بسته میشه و... آره.

*سرش را تکان میدهد و داد میزند: آقا این حرفا چیه دیگه! ناسلامتی از تعطیلات برگشتم! کی بود سوغاتیشو برنداشته بود؟ جمع کنین این بساط غم و ناراحتیو!*

Nobody -
۱۴ دی ۱۰:۱۶
چه جااالببب! من اصلا این پستتو ندیده بودم :دی
عجب تفاهمی که دوتایی هم‌زمان شروع کردیم به نوشتن این. (نیشش باز می‌شود)
و آره. بلاخره یه روز یه کار خاص می‌کنیم و یه چیزی پیدا می‌کنیم که ما رو خاص می‌کنه. حتی اگه دنیا رو هم نتونیم عوض کنیم، امیدوارم حداقل تو زندگی یک نفر، و برای یک نفر، آدم خیلی خیلی خاصی باشیم :)

پاسخ :

D:
چه تفاهم خفنی! *نیش باز شدن متقابل*
میتونم سعی کنیم برای یکی خاص باشیم دیگه؟ نه؟ =)
Baby Blue
۱۴ دی ۱۴:۲۱
همین دیگه!
(این کامنت برای تمام پسران سرزمینم است!! لطفا اگر پسر دیگری هم اینجاست بخواند!!)
لازم نیس ثابت کنین مَردین..
لازم نیس ثابت کنین که دیگه بزرگ شدین
لازم نیس که احساستونو خفه کنین...
وقتی بحث از مشکلات پسرا و دخترا میشه معمولا دخترا میگن که پسرا مشکلشون همین قضیه احساساته..و خیلیا اصلا اینو مشکل محسوب نمیکنن! ولی واقعا مشکل بزرگیه!! احساسات هرکسی بخشی از مغز و روحشه و نباید سرکوب بشه..این فقط مشکل پسرا نیستا دخترا هم اینجورین (حالا شد نامه ای به دختران سرزمینم. _ . ) و این کار شاید از بیرون شمارو قوی نشون بده...شاید سرپا نگه داره ولی از درون نابود میکنه...یبارم این جمله رو برا ینفر دیگم نوشته بودم که اگه ادامه بدین شاید تبدیل به یه حفره ای بشین که روش قالب کالبد انداختن...
نکنین این کارارو...من نمیگم به همه اعتماد کن خودمم اینطوری نیستم ولی خوبه که بتونی به چند نفر اعتماد کنی...
پرسیدی شما دخترا باهم درددل میکنین؟ البته که درددل میکنیم!! اونقد که دوستام ازم میدونین خونوادم ازم نمیدونن!!
من فکر میکردم با علیرضا و راینر (نمیدونم..من اینارو نمیشناسم...) راحتی و حداقل با اونا درددل میکنی ولی گویا اینطور نبوده"-"
نمیدونم باز...
یکم نگران شدم...
نکنه توهم بزرگ شدی تغییر کنی...حالا که دارم فک میکنم ممکنه وقتی وارد دبیرستان شدی کلی تغییر کنی...این غم انگیزه...
+ اگه این ذهنیت و روحیاتتو از بین ببری، عشق کتاب که نه، امیرو پیدا میکنم اونقد میزنمش اونقد موهاشو میکشم که کچل شه:/ از من گفتن=^=
#طومار
اوه راس میگی از تعطیلات برگشتی!! باشه باشه دیگه حرفی نمیزنم....
*کیدو سوغاتی اش را برداشته و فرار میکند*

پاسخ :

آره، این دقیقا همین چیزیه که میخوام بگم من، حداقل میخوام همینو به پسرای همسن خودم بگم، خودمم سعی میکنم اجراش کنم، و... نمیدونم چرا، فکر کنم مشکل از خودمه کیدو، نه تو دنیای مجازیا، توی دنیای مجازی طرف هرچی از احساساتش میخواد بگه رو تو پستاش مینویسه، تو دنیای بلاگری، دروغ گرفتن سخت تر از دنیای واقعیه، شاید یکم مسخره به نظر بیاد ولی آره، توی دنیای بلاگری افراد معمولا راستگوترن. و من توی دنیای بلاگری، خیلی خیلی راحت تر از دنیای واقعی اعتماد میکنم، ولی توی دنیای واقعی ممکنه کل کلاس باهام دوست باشن، یکی بخواد باهام هم نیمکتی شه، حتی یه بار توی هفتم اتفاق افتاد برام، یکی از بچه ها امتحان علومشو گند زده بود و منم رفتم پیشش و با هم حرف زدیم، بعدش که مجبور شدیم بلند بشیم بهم نگاه کرد و گفت فلانی، تو دوست خوبی هستی. در صورتی که من فقط خواستم باهاش حرف بزنم و آرومش کنم. بعدشم منو به عنوان دوستش دید، توی یارکشی های فوتبال، گروه زیست و همه چی منو انتخاب میکرد و سعی میکرد باهام نزدیک شه، منم باهاش صمیمی بودم، مگه میشد نباشم؟ ولی نه، حتی اگه 100 سالم از دوستیمون میگذشت امکان نداشت بهش اعتماد کنم، چرا باید به کسی که همه فکر و ذهنش بتل پس جدید فورتنایته اعتماد کنم؟ یا مثلا به خاطر یه چیز بچگونه سریع عصبانی میشه؟ برای همینه مشکل از خودمه، من خیلی دوست دارم آدما بالا باشن، یکم ذهنشون از حالت بچگونه بیاد روی حالت بزرگسال، شاید به خاطر همینه که بهم میگین بزرگتر از سنت مینویسی، به خاطر همین طرز فکرامونه که نمیتونم با پسرای زیادی دوست بشم، صمیمی با دوست فرق داره، میتونم باهاش صمیمی بشم ولی دوست نه. راست میگی، باید یکی رو پیدا کنم، و یکم استانداردامو بیارم پایین، مثلا دنبال پسری بگردم که میتونه احساساتشو بروز بده و از احساسات دیگران مراقبت کنه و از اونورم یکم بزرگ باشه، طرز فکراش مثل خوئم باشه، خودشو اسیر یه بازی نکنه، به خاطر یه اتفاق به بهترین دوستش پشت نکنه، و در عین بزرگ بودن، بچه باشه. بچه ای که توی شازده کوچولوعه.
دردودل میکنین؟ عجب! این سومین باریه که از یه دختر میپرسم و ازش جواب آره میشنوم، و فقط سه بار پرسیدم. پسرا اینکارو نمیکنن، یعنی من اگه یکی مثل خودم ببینم حتما باهاش حرف میزنم ولی فکر کنم مشکل اینه که تک و توک پسرایی هستن که بتونن شنونده خوبی باشن، ولی تو جای اشتباهین، اگه همشون با هم جمع بشن شاید یه جمع پسرونه خوب بسازن=))
عامم... من میتونم به راینر و علیرضا اعتماد بکنم ولی تاحالا باهاشون دردودل نکردم، یعنی درمورد ناراحتیام حرف نزدم، تنها کسایی که بهشون گفتم، هم توی واقعی و هم مجازی یکیشون حنا بود، یکیشون تو.
نه! مطمئن باش من تغییر نمیکنم بابا! کسی که از این رفتارا چندشش میشه چرا باید تغییر کنه؟ من همیشه همین عشق کتابی که هستم میمونم، هیچ کسی نمیتونه عوضم کنه، چون که یه فرقی باهاشون دارم و اونم اینه که چندنفر  بهم اعتماد کردن اینجا و براشون همدم بودم=) فهمیدم سعی در مهربون بودن خیلی خوبه و...اینکه بتونم دخترا رو درک کنم خیلی حس خوبی بهشون میده، اینکه عشق کتاب بودن خوبه باعث میشه هیچوقت عوض نشم D: نگران نباش=)
+*لرزش*

شاد باشیم D:
*داد میزند: وایسا کیدو! و وقتی کیدو ایستاد یک سوغاتی برمیدارد و همانند هندبالیست ها آن را در بغل کیدو پرت میکند D: چه کند؟ کادو زیاد آمده D:*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان