کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

+خلاصه که چندتا سوال ازت دارم...

سلامم=)))

من این چالشو تو وبای خیلی از دوستام دیدم ولی شروعش از وب یومیکو و آیسان و بعدش موچی هم لطف کرد منو دعوتیدD:

 

1-راست دستین یا چپ دست؟

راست دست، ولی یه جوری بگم که چپ دستا رو میپرستم @-@ نمیدونم چرا.. و امکان نداشت یه چپ دستی تو مدرسه باشه و من بهش نزدیک نشم:/ (عام راستی اینکه میبینین تو حرفام میگم اینو میپرستم اونو میپرستم منظورم علاقه زیاده، خیلی زیاد @-@ *مثلا نمیدونستین:دی*)

*لازمه بگم چقدر ذوق کردم وقتی دیدم دوتا از دوستام چپ دستن @-@*

2-نقاشی تون در چ حده؟

مزخرف (=

*اونم از کی؟ پسر یه مادر نقاش:/*

3-اسمتونو دوس دارین؟

عامم... آره، کم و بیش، ولی نمیدونم اگه دوستشم نداشتم چه اسمی میتونستم بذارم. کلا تو اسم پسر مهارت ندارم:/

4-شیرینی یا فست فود؟

عزیزای من.. چجوری میتونین شیرینی و فست فودو یکی بدونین؟ فست فود! مخصوصا وقتی نعمت الهی توی ترکیباتشه.. پنیر پیتزا! (اصلا میبینین من بنده لازانیام فکر کردین واسه چیه؟ :/ خداوندا روح مخترع پنیرپیتزا رو مورد آمرزش قرار بده و کاری کن توی بهشت توی دشت شکلات و شیرینی راه بره و توی رودخونه عسل و شیر و شیرکاکائو شنا کنه T-T آمین.)

5-دوس دارین که قد همسر ایندتون تقریبا چندسانت باشه؟ (سانت بگینااا)

سه چهار متری تقریبا:/ مگه مهمه؟ از ازدواج متنفر نیستم ولی.. حتما نمیخوام  عاشق بشم و ازدواج کنم و اینا.. یعنی.. اگه واقعا عاشق بشم که چه بهتر، اگه هم نشدم مهم نیست. و فکر نکنم قدش خیلی برام مهم باشه، البته اگه قدکوتاه تر باشه بسی بهتر است ^^ مهم عشقه تو زندگی! عشق! (و همچنین علاقه به شازده کوچولو)

7-عمو یا دایی؟

عمو=) دوتاشونو دوست دارم ولی خب بچگیم با عموم گذشته D:

8-خاله یا عمه؟

هردو=)

10-عدد مورد علاقتون؟

7،78،13

11-اولین وبی که زدین رو، حذف کردین؟

نه :")

(البته اینکه اسمشو یادم رفته هم بی تاثیر نیست:/ وگرنه پاکش میکردم اون لکه ننگو:/)

12-با کی بیشتر از همه صمیمی این، تو بیان؟

نمیدونم.. با همه صمیمیم، منظورم از همه کساییه که خودشون میدونن به اضافه اکیپم =))

ولی.. عام، اول با کیدو بعدش با استلا راحت ترم =")

13-بابا و مامانتون تو بیان، کی عه؟

هان؟ :/ چه لوس بازیا :| فکر میکردم اینا فقط تو تلگرام باشه..

14-رو جنس مخالف کراشی؟ 

بودم. نیستم=)

15-مترو یا قطار؟

صددرصد قطار! اصلا به نظر من بهترین وسیله برای سفر قطاره T_T مخصوصا سفر به مشهد.. آه.

16-بنظرت شادی ینی چی؟

امم... آرامش؟ بودن کنار کسایی که دوستشون داری؟ لبخند؟ نمیدونم... ولی فکر کنم همه اینا از آرامش بیاد، همونی که هم آرامش هست هم صلح درونی. مخصوصا داشتن صلح درونی، بدون صلح درونی ذره ای فکر نکنین که میتونین شاد باشین (=

17-سه تا از صفاتت؟

بی شرف، بی شعوری که دومی نداره، مرتیکه:/ ( By magi)  راستش الان حضور ذهن ندارم برای القابم.. ولی سینیور؟ میشه؟ @-@

18-اگه میتونستی هویتت رو عوض کنی ، دوست داشتی جای کی باشی؟

عامم... نمیدونم، ولی فکر نکنم، خودمو فعلا دوست دارم و عشق کتاب عزیزمم تو این راه خیلی کمک کرد((= و فعلا تونستم با خودم کنار بیام، واسه خودم علاقه بسازم، دوست پیدا کنم و طرز صحبت کردن خاص خودمو داشته باشم، چرا باید این زندگی رو رها کنم و برم یه هویت دیگه؟ عشق کتابم مثلنا! D:

19-الان..از چی ناراحتی یا چی اذیتت میکنه؟

اینکه...گاهی وقتا به خودم اعتماد ندارم، فکر میکنم کسی بهم اهمیت نمیده و (این مال قبلا بود) فکر میکردم همه باید ازم خوششون بیاد در صورتی که نباید اینجوری، به هرحال باید چندنفر تو دنیا بی سلیقه باشن دیگه:/ ولی از این ناراحتم که نمیتونم زمانمو کنترل کنم و خیلی زمان کم میارم و نمیتونم بین نوشتن و درسم تعادل ایجاد کنم... (امم... نوشتنم قربانی شده:")

و راستی... جواب نظر دادنم.. نمیخوام راجع بهش حرف بزنم فقط یه عذرخواهی به همه بدهکارم =")

20-به چی اعتیاد داری؟

سیگار، مواد مخدر و...  گوشی؟ اینترنت؟ یوتیوب؟ اینستا؟ (یویتوب اعتیادش لذت بخشه، بعدشم، همه همیشه ویدیو نمیذارن و آخرش باید بیای بیرون... ولی اینستا.. اگه بری اینستا و هردفعه به خودت نیای میبینی افتادی تو یه چرخ باطل و اکسپلور اینستا رو شخم میزنی:/)

21-اگه میتونستی یه جمله بگی که کل دنیا بشنوه ، چی میگفتی؟

عزیزای من... ازتون خواهش میکنم انسان باشین، آدم نه. انسان باشین. آدمو وقتی به دنیا میایم هستیم ولی انسان اونیه که خودمون تصمیم میگریم باشیم=) به رنگ و نژاد دیگران احترام بذاریم، بدونیم قلب آدما ارزشمندتر از چیزیه که فکر میکنیم، کاری نکنیم که یکی ناراحت بشه. مواظب حرف زدنمون باشه و حواسم به افراد عزیز زندگیمون باشه. =)

دستم به گاز نزنین، به پدر و مادرتونم احترام بذارین، غذاتونو تا ته بخورین، شبم مسواک بزنین و بخوابین، شب بخیرم به مامان بابا فراموش نشه :) دختر پسرای خوبی باشین ^-^

22- پنج تا چیز که خوشحالت میکنه؟

1)دوستام، وبلاگم، یک نظر جدید=)

2)شهر کتاب، کتابای نو و دسته بندی شده، کاغذ کاهی، معرفی کردن کتاب به صورت افتخاری و بدون دستمزد توی شهر کتاب(=

3)لازانیا، پنیرپیتزا، پیتزا. *الان یادم افتاد =") تو مشهد همیشه وقتی میرفتیم پاساژ همیشه همیشه یدونه از این دستگاهای شیرینی(؟) پزی بزرگ بود و فروشندش پشتش وایمیساد و ازش میخریدیم، یادمه یه قالب یه شکل کوچولو داشت اندازه فندق تزئینی ولی بزرگتر که توش مایه اون شیرینیه رو میریختن و میذاشتن پخته بشه، بعدش میریختنش تو یه پاکت و میدادن بهمون، بیرونش نرم و خوشمزه و داغ بود ولی توش یه کِرِم خوشمزه بود=") لعنتی من عاشق اونا بودم! یادمه تو اسمشون فندق داشت یا تو شکلشون. =")

4)آرامش... طبیعت، و نمیدونم چرا، نگاه کردن به آسمون و پارک پشت رودخونه از اون بالا تو خونه تو گلپایگان=) (یه شهرستانه تو اصفهان، میدونین دیگه؟ ._.)

5)تایپ کردن، نوشتن، حرف زدن با شخصیتام، وقتی یه ایده تو ذهنم جرقه میزنه و وقتی مینویسم((=

23-اگه میتونستی به عقب برگردی چه نصیحتی به خودت میکردی؟

اهم... *صاف کردن گلو*

1)پسرجان! جان هرکی دوس داری قبل از اینکه بری یوتیوب اون میکروفون کوفتیتو ببند تا سکته نکردی سر کلاس اجتماعی:/

2)خودتو دوست داشته باش.

3)برای نوشته هات بیشتر ارزش قائل شو.

4)*برای یه برهه ای از تاریخ* عوضی نباش=)

5) و ازت خواهش میکنم قبل از اینکه میلاد روبیکتو بندازه رو زمین برش داره از رو نیمکت، چرا روبیکتو گذاشتی رو نیمکت که دستش بخوره بیوفته رو زمین روبیکت:/

6)اشکالی نداره اگه فکر میکنی نوشته هات بدن، اتفاقا قشنگن، شطرنجو تقریبا تموم کردی، دیگه تموم شد، برو سر «راهرو». بهت اطمینان میدم راهرو میتونه فوق العاده بشه.

حضور ذهن ندارم... شاید بازم بودD:

24-چه عادتا/رفتارایی دارین که باعث آزار بقیه ست؟

عامم... اینکه دیر نظرارو جواب میدم؟ فک کنم آره، یا یکی از عادتای بدی که دارم اینه که لجبازم^-^ یا اینکه زود ناراحت میشم.. نمیدونم واقعا، شما باید بگینD:

25-صبحا اگه مامان/بابات بیدارت میکنه چجوری اینکارو انجام میده؟

به نام خدا.

1) لگد (:/)

نه! مامانم بیشتر وقتا بیدارم میکنه که میگه مثلا: «عشق کتاب! (:/) دیر شد، الان کلاست شروع میشه، اگه بیدار نشدی من دیگه بیدارت نمیکنما!» و زمانی که من بیدار میشم میبینم نیم ساعت به کلاسم مونده ^-^ و... مامانمم هیچوقت تو این چندین و چندسال سابقه تحصیلی بیدارکنی هیچوقت نگفته بیدار نشی من بیدارت نمیکنم.. همیشه خلافش عمل کرده و یه جوری بیدارم کرده((=

قبلا هم آروم آروم میشست کنارم دست میکشید رو سرم که بیدار شم=)

26-کراشاتون تو مدرسه؟ (با ذکر جزئیات)

وایسا... علی و محمد و قلی و رضا و مرتضی:/

فکر نمیکنین یکم کم دارم اگه بگم نفهمیدم منظورش چیه؟ :/ آخه میگه کراش.. منظورش اینه که از کی تو مدرسه خوشتون میومد؟ آهان.. بذار ببینم، من از اونا بودم که همه رو من کراش داشتن *عینک دودی*(#کمپین عینک دودی هیچوقت فراموش نمیشود)  یعنی کلا که همیشه با همه صمیمی میشدم ولی با هرکسی دوست نمیشدم.

صمیمی شدنمم، شما فکر کنین با یکی صمیمی بشین و اون دیگه نمیتونه باهاتون بعدا بحث کنه و باهاتون لج کنه. این کار با همه بچه ها ادامه داشت و میدونین خوبیش چی بود؟ اگه اتفاقی برای من میوفتاد و یا یکی ناراحتم میکرد یه کلاس پشتم بود. راستش الان به خودم افتخار میکنم که همچین افکاری تو دبستان به سرم خطور کرده بود =")) این اتفاق تا دبستان ادامه داشت و از اونجایی که بیشتر بچه ها همکلاسیم بودن فقط باید اونایی که جدید میومدنو جذب میکردم ^-^

+حالا گه فکر میکنم میبینم یه امپراطوری راه انداخته بودم تو مدرسه:/

ولی نه.. من رو کسی کراش نداشتم، بقیه رو من کراش داشتن (=

27-تا حالا شده به یکی اشتباهی پیام بدین و دردسر بشه؟

خوشبختانه خیر ^-^

28-یه جمله تاثیرگذار برا مخ زنی؟

ای آفتاب چشمانت همچو طلوع صبحی سفید! ای نور لبخندت به سان الماس، ای صورت زیبایت همچو ماه شب 14:/

فرق داره، درمورد هرنفر فرق داره و نسبت به علایقشم جملش تفاوت داره ^-^ نهایت زور من اون جملات بالان، عاشقم نشدین دیگه مشکل من نیست(= ولی نه:/ من جمله مخ زنی بلد نیستم و اگه هم بلد باشم فرق دارن:/

29-چه فرقی بین شما تو فضای مجازی با اونی که تو واقعیت هستین وجود داره؟

اهم... عشق کتابت اصلا خیلی گله، بچه عاقل، باهوش و باادب..

عشق کتاب خیلی سریع به همه اعتماد میکنه، همه رو دوست خودش میدونه و کافیه که نیاز به هم صحبت داشته باشه، میره پیش اونی که باید بره. ولی امیر، متاسفم ولی اون به هیچکس اونقدر که باید و شاید اعتماد نداره، میتونه اعتماد کنه ولی به فرد درستش، منظورم یه دوستی خفنی مثل دوستی هیونگ و کیدوئه پس... هروقت یه پسر هیونگی یا حتی کیدویی برام پیدا کردین تو دنیای واقعی بهم زنگ بزنینD: خلاصه که.. فکر کنم صمیمی ترین دوستایی که داشتم همینجا باشن، چون با جیمز هم، اونقدر که دوستای واقعی به هم نزدیکن ما نزدیک نیستیم، چقد زندگیم غم انگیزه :/

ولی شباهتشون.. امیر از همون بچگی میرفت کنار هرکی ناراحت بود بغلش میکرد و میخواست حالشو خوب کنه، البته حالا دیگه نمیتونم برم همینجوری یکی رو بغل کنم، ولی تو دنیای واقعی کنارش میشینم باهاش حرف میزنم، راستش دوستی منو جیمز وقتی قوی شد که تو اردو خورد زمین و دستش زخم شد، بعد که درمانش(!) کردن یه گوشه رفت نشست و منم رفتم پیشش دستمو انداختم دور گردنش و باهاش حرف زدم یکم از اون فاز ناراحتی بیاد بیرون =) (خاطرات عشق کتاب 8 ساله، باغ غدیر، لندن)

30-یه دروغی که اینجا ب ما گفتین؟

«من 14 سالمه»... البته اشاره کردم که یه مرد 40 ساله افسردم ولی هنوزم که هنوزه هیشکی باور نکرده ^-^

31-تو بیان چندتا اکانت دارین؟

2 عدد که یکیش همینجوریه:/ نمیدونم باش چیکار کنم://

32-اولین دوستتون تو بیان؟

شیفته ^-^

33-چند بار تو وبتون چس ناله گذاشتین؟

اهم... هیچوقت ^-^

خیلی... :/ خودش گویای همه چیزه:/ به یاری خدا بعدا حتما هم مطالب وبلاگو مرتب میکنم تا بتونین از نزدیک غر زدنامو بخونین =))

+میخوام کمرهمت ببندم و همون موقع هرکامنتی اومد بهش جواب بدم! پیش به سوی از بین بردن عادت بد! *بستن همت به کمرش با دقت و پیچشی فراوان*

۵۷ ۲۸
Aysan :)
۱۹ بهمن ۲۲:۵۰
اولین کامنت هستم یا نیستم؟ *فکر کردن*

پاسخ :

هستی=) *لایک نشان دادن*
زهرا سادات ‌‌
۱۹ بهمن ۲۲:۵۰
کوتاه و مختصر میگم
خیلی خوب بود =)))))

پاسخ :

خیلی ممنون=)))
جهانِ هیچ
۱۹ بهمن ۲۲:۵۲
خیلی جذاب این چالشو شرکت کردی دوست داشتم تموم نشه

پاسخ :

خیلی ممنونم ((=
آرتـــ ـــمیس
۱۹ بهمن ۲۲:۵۷
بعداً میام یه کامنت طولانی می نویسم ، فقط فعلا به نظرم جواب بده ، خواهش می کنم T__T

پاسخ :

باشه باشه @-@
الان حواب دادم! :دی
پروانه ^-^
۱۹ بهمن ۲۲:۵۷
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^
^_^

پاسخ :

=)))))
Moony :)
۱۹ بهمن ۲۲:۵۷
سلاااام سینیوره.
بالاخره چشممون به ستارتون روشن گردید
یعنی فقط اون تیکه های که مثلاً سانسور کردی😂😂

پاسخ :

سلام مادمازلاD:
بسی هم خوب:دی
عه کارساز بود؟ XD خوبهD:
آرتـــ ـــمیس
۱۹ بهمن ۲۳:۰۱
میشه بقیه رو هم جواب بدید سینیور؟:|

پاسخ :

کدوم بقیه؟ :/ کامنتای پستای دیگه؟
آرتـــ ـــمیس
۱۹ بهمن ۲۳:۰۲
آری بیشعوری که دومی نداری^____^
بدجوری رو مخمن:/

پاسخ :

چشم ^__^
حتما جواب میدم.. نه فورا، ولی حتما :/ *والا خودمم رو مخمه:/*
Aysan :)
۱۹ بهمن ۲۳:۰۳
وایی @آرتی دیدی بالاخره اومد!!!!
باور نمی کنم بیدار باشم! *چک زدن به لپ برای حصول اطمینان از بیداری!*

پاسخ :

من اومدم؟ @-@
تاکی تاچیبانا
۱۹ بهمن ۲۳:۰۳
هوی!
هوی هوی هوی هوی هوی!
اگه جدی جدی 40 سالت باشه تیکه تیکه ات میکنم :/ اینو بدون!
و تمام شکنجه‌هایی که قبلاً باهم راجع بهشون صحبت کردیم :/

پاسخ :

اوه... این تهدید آمیز ترین کامنتی بود که تو عمرم گرفتم، عامم... چشم، سعی میکنم 40 سالم نباشه @-@
*با به یاد آوری شکنجه ها میلرزد*
ولی جدی جدی اگه 40 سالم بود و میگفتم 14 سالمه ، خودت میدونی... احتمالا از عذاب وجدان میمردم:/
پروانه ^-^
۱۹ بهمن ۲۳:۰۴
سسلللاااااممم بر عشق کتاب
چالش جالبی بودددد
آخ راستی حالتون چطوره قربان؟
صحیح و سالمین؟

پاسخ :

سلام بر پروانه بانو ^-^
بله بله، بسی جالب و جذاب بود D:
خیلی ممنون! اصلا شما لطف دارین به ما..
تشکرات فراوان
سلام برسونین(:/)
Nobody -
۱۹ بهمن ۲۳:۰۵
قطار برای سفر به مشهد:))) وای یادش بخیررر.

پاسخ :

=)))
*به یادش قهوه مینوشد*
آرتـــ ـــمیس
۱۹ بهمن ۲۳:۰۵
@آیسان
چی اومد؟@-@
+وایی! می دونستی من چقدر اسمت رو دوست دارم؟:)

@تاکی
آخه به اون صدای نازکی که داره ، میاد چهل ساله باشه؟=.=

پاسخ :

+ اسمش خیلی قشنگه ((= انقدر که من میخواستم اسم دوست صمیمی شخصیت اصلیمو بذارم آیسان ولی دیدم نه:/ آخرش بدبخت یه اتفاقی براش میوفته حقیقتا دلم نیومد :") گذاشتمش تو صندوقچه اسمام، ایشالله مجموعه بعدی، شخصیت اصلی!

بسی جواب دندان شکنی بود=")
Aysan :)
۱۹ بهمن ۲۳:۰۹
@آرتی
اولی رو ولش کن من قاطی کردم دوباره 😂{یه چیزی تو مایه های دوران خنگی استلا!}

واقعنی!؟
می دونی من هم چقدر این آرتی رو دوست دارم؟!
میشه کسی که دیوونه ی نقاشی ایه.. عاشق اسمت نشه؟
مخصوصا اولش! @_@

پاسخ :

D:

اسم آرتمیسم قشنگه=")) آرت... هعیی :")
تاکی تاچیبانا
۱۹ بهمن ۲۳:۰۹
@ارتمیس
اوو یادم نبود راستی! بله بله صداش به یه آدم چهل ساله نمی‌خوره =) خب پس مدارک به اندازه کافی هست... / وای از صدای من 😭😭 منم صدای خوب میخوام! خداااااااااااا 😭😭

پاسخ :

اصلا یه چیزی، من میتونم با صدای بچم(!) اینکارو بکنم تا شما متقاعد شید 40 سالمه... *خنده شیطانی* (#ایده)
حتما صدای تو هم خوبه:/ مثلا استلا و هرکی صداشو شنیدیم:/ میگین صدامون بده بعد که صداتون میاد بیرون میشین خواننده دوبلور و چه میدونم گوینده رادیو -_-
Yukayo ツ
۱۹ بهمن ۲۳:۰۹
امم... خوب بود:)) *دیگه چی بگم آخه:/*
-_-

پاسخ :

همینم بسی خوبه بانو/سینیور یوکایو! D:
+وایسا! حالا که نمیخوای بقیه بدونن و نمیخوای بگی دختری یا پسر من چی صدات کنم:/
Aysan :)
۱۹ بهمن ۲۳:۲۱
بلی اسمش خیلی قشنگه :)
چرا آرت هعی آخه!؟ :/

پ.ن:*بلند گو رو دستش میگیرد و روشنش می کند:
بچه ها زیر سماور رو روشن کردم الان چایی هم دم میکشه!
بیاین وبلاگ بنده یه چایی شیرینی بزنیم =")*
پ.ن2: نمی دونم باید یا نباید ولی از سبکی نامه نویسی *بعضی* از بچه ها تقلید کردم..
وبعله من هم نوشتم..
پس واجب شد بیاین و بخونینش...جدیدترین پستمه!
*شیرینی هارا از جعبه در ظرف می نچیند برای مهمانها! *

پاسخ :

=)))

پ.ن: بدویین برین وب آیسان! @-@
Parsoon 🌕
۱۹ بهمن ۲۳:۲۱
ایننن @-@!
طولانی ترین پاسخ هایی بود که میشد به این چالش داد XD و در عین حال باحال بود @-@!

پاسخ :

خییــــلی ممنونم @-@
=)))
*ذوق کردن*
تاکی تاچیبانا
۱۹ بهمن ۲۳:۲۴
باید بگم که، صدای من بعد از ضبط شدن افتضاحه، و نمی‌تونم تحملش کنم، برعکس اون قیافه حضرت یوسف یا پارسا پیروزفری که دارم (وی از خودش تعریف نمی‎کند) صدام اصلا قشنگ نیست، مزخرفه بی نهایت زشت :/ چه میدونم، بعضیا میگن از پشت تلفن قشنگه اما خودم چیز خوبی نمی‌شنوم :/ یه جوری قورباغه داره ابوعطا میخونه :/ اصلا خوب نیست، اصلا (بغل کردن زانوها و گوشه نشینی و گریه) 😭😭😭😭😭😭😭😭😭

پاسخ :

*چه بگوید...*
خب حالا تو ضبط کن بذار پست رمزدار وبت ما میایم گوش میدیم مسخرت میکنیم  احتمال داره از نظرمون خوب بیادش دیگه؟ @-@ مگه نه؟ D:
#کمپین امیددهی برای جذب صداگذار
Aysan :)
۱۹ بهمن ۲۳:۳۰
آقای تاکی "
یکم کمتر از چهرت تعریف کن!
نمیگی بقیه دلشون میخواد! "

#رفتار همچون آفتاب پرست {اشاره به این کامنت:کلیک}

راستی عشق کتاب بیا کامنت های بعد کوبیدن شعارت بر سردر مغازم رو ببین#_#
توضیحی نمیدم خودت بیای و ببینی :)

پاسخ :

(#سخنان زیبا)
الان میام میخونم @-@
و بعدشم:/ منظورم از مغازه وب تو نبود، اول نوشتم کتابخونه ولی بعدش دیدم که روی کتابخونه که شعار نمیزنن و برای همین یه مغازه همینجور درست کردم ^^ تو مغازه نداری.. احتمالا یه فروشگاه نقلی و کیوت شیرینی و شکلات و پاستیل داری (((=
آرتـــ ـــمیس
۱۹ بهمن ۲۳:۳۳
@آیسان
موافقم ، آرتمیس خیلی قشنگه :دی ، بهترین اسمی بود که می تونستم باهاش اسم نه چندان زیبای خودمو بپوشونم :/
*می دود وب آیسان*

@دوباره آیسان
من عکس آقای تاکی دیدم @-@

@همچنان آیسان
لعنتی پروفایلتم خیلی کیوتهه*-*

پاسخ :

خیلی قشنگه :")

من نیز! @-@

*اکلیل ها را در هوا پرت میکند*
bella OC2
۱۹ بهمن ۲۳:۴۲
سلام سینیوره:)) (علاقه شدیدی به کلمه سینیوره و بانو دارم:)مخصوصا موقعی کنار هم قرارمیگیرن)
خیلی قشنگ جواب داده بودی!:))
۴_دلم میخواد دست سازنده بسیاری از غذا ها رو ببوسم مخصوصا پیتزا!

+عه..!منم همین چالشو با اختلاف یک دقیقه کمتر با تو ، توی وبم گذاشتم!
+آخ..راستی من بِلا هستم(این چه بلایی است که یادم میرود خودم را معرفی کنم؟)

پاسخ :

بوناس دیاز سینیوریتا! *صبح بخیر بانو!*
خیلی ممنونم ماذمازل ((= و هی! منم علاقه شدیدی به این دوتا کلمه دارم =")
4. دقیقا :")

+باشه باشه... میرم میخونم الان @-@
+سلام بلا! *دست تکان دادن با سرعت بسیار زیاد* بسی خوشوقتم *-*
ro ma
۱۹ بهمن ۲۳:۴۵
نظر جدید خوشحالت میکنه :||
ک اینطوووووورررر
اما جوابات مثه همیشت بودنD:
بعضیاشون واقن قشنگگ بودن

پاسخ :

تشکرات بســـی فراوان D:
فائز وصل بهش یه ح جیمی و کفشای کتونی! --
۱۹ بهمن ۲۳:۴۷
:))

پاسخ :

=)))))))
Aysan :)
۱۹ بهمن ۲۳:۵۲
@کلا آرتی
اوو خدای من فکر می کردم آرتمیس اسم خودته!! *شاخ در آوردن!*
وایی بیا*چایی می ریزد*


@_@

خودمم خیلی این پروفایل رو دوست دارم =") *با نگاه مجدد به پروفایلش اکلیلی می شود*

پاسخ :

راست میگیا @-@ آرتمیسم میتونه اسم باشه... باید یادداشتش کنم*-*
منم الانم میام! *شیرینی موردعلاقش را برای همنشینی در وب آیسان میخرد*
آرتـــ ـــمیس
۲۰ بهمن ۰۰:۱۸
@آیسان
نه اسم خودم نیست :دی
*چایی را می گیرد*

*در اکلیل ها شنا می کند*
ro ma
۲۰ بهمن ۰۰:۲۳
وااااااااااییییییی خداااااااااااااXDD
اصن از این خصلت عالیجناب انقددد خوشم میااااااااااددددXD
خاااابببب دوستان شب همتون بخیر
جواب این کامنتام بسپریم ب خدا فعلاXD

پاسخ :

آقا آقا آقاXDD
این چه حرف ناشایستیه میزنی D:
عجب -_-!
Baby Blue
۲۰ بهمن ۰۰:۲۶
۱) وای امیر...باورم نمیشه..دقیقا منم خیلی چپ دستارو میپرستم!! و منم وقتی دیدم دونفر چپ دستن کم مونده بود از شدت ذوق فلج شم:)
۲) پناه بر خدا"-" فکر میکردم نقاشیت خوب باشه...البته...حس میکنم نقاشیتم مثل صدا و قیافته-،- آدم نیستی که! بچی-_-
۳) امیر خیلی اسم قشنگیهT-T قبلنم بهت گفته بودم...خیلی اسم امیرو دوست دارمT -T و اون اولا خیلی خوشحال بودم که یه دوست امیرنامی پیدا کردم ._.
۴) منم همچین حسی داشتم...اصلا حس کردم به فست فود توهین شد:/ شان فست فود خیلی بالاستTT و اون ماده مقدس شهوت انگیز، پنیر پیتزا! آه...ای گناه شیرین من!
۵) شرف بر درودت!

پاسخ :

1)تفاهـــم @-@
2) هعی... من یه بچ تنهام:/ *کی من انقد اینجوری شدم:/ اصلا اون بچه معصوم پستای اولو نگاه کنین.. از دست دارم میرم*
3) واقعا؟ @-@ *اکلیلی شدن* *و همچنین ذوق کردن*
4) فست فود اصلا ماده الهیه @-@ این حجم از جذابیت و زیبا بودن بی سابقس... فست فود یه نوع غذای عادی نیست... و.. نمیدونم چرا یاد بلاچاو افتادم با این حرف ای گناه شیرین منD: خداحافظ ای زیبا! ای فست فود زیبا... ای نعمت الهی، ای گناه شیرین! آه! T-T
5) *شرف را به درود میدهد*
Baby Blue
۲۰ بهمن ۰۰:۳۱
۱۲) :>
:)
:))
:"))
خوشحالم T-------T
۱۵) بسی موافقم باهات:)
۱۷) *نفس عمیق*
خب...سه تا از صفاتت...
عامم...مبتلا به یک اختلال نادر...که مربوط به قسمتی از دستگاه عصبی مرکزی میشود که مربوط به جواب دادن نظرات است:)
مستر بچD:
بی شرفDD:
ولی نه صبر کن...عام...سخت کوش، نویسنده، سافت!

پاسخ :

12)

=))))
منم خوشحالم که تو خوشحالی :")
17) عجب که چقدر این صفات به من نزدیکن T-T مخصوصا اولی T-T
*با دیدن صفات دوم لبخند میزند*
واقعا؟ سافت؟ نویسنده ?*اکلیل* @-@
هلن پراسپرو
۲۰ بهمن ۰۰:۴۸
18. هر وقت هرکدومتون میگید نمیخواید هویتتونو عوض کنید اشک شوق و حسادت تو چشمم جمع میشه!

۱۹.تعادل برقرار کردن سخت ترین کار دنیاست. جزو اون غیرممکن ها... که هیچ راهی به نظرت درست نمیاد. نمیدونی کدوم کمتر بده. هنرت ضربه بخوره، یا درس و زندگیت. :/

پاسخ :

=)))

19. مخصوصا برای ما(من؟) یی که هیچ استعدادی تو برقراری تعادل و برنامه ریزی براشون ندارم :(
NargeSs :)
۲۰ بهمن ۰۱:۲۰
منم به طرز عجیبی از چپ‌دستا خوشم می‌آد :))) چرا واقعا؟ :)))

تمام پست یه طرف، اون بخشایی که روشون خط کشیدی یه طرف =)))))))))))

ولی به نظرم از یه مرد 40 ساله‌ی افسرده همه چیز بر می‌آد. می‌تونی یه پسر چهارده ساله‌ی طفلی رو گروگان گرفته باشی و توی زیرزمین تاریک خونه‌ت نگه داری، و هر زمان نیاز به صدای چهارده ساله، تصویر چهارده ساله و حتی احساسات چهارده ساله پیدا کردی، سراغش بری و تهدیدش کنی تا کارهایی که می‌خوای رو انجام بده. البته در این صورت هم یه جورایی ما با همون پسر چهارده ساله طرفیم. به هر حال امیدوارم این طور نباشه چون واقعا اون پسری که دزدیدی و زندانی کردی، گناه داره!

پاسخ :

چون خاصن؟ D: شاید ((=

*اکلیلی میشود* (((((=

0_0 درسته یه مرد 40 ساله افسردم ولی این کارا عیب داره برا من:/ شایدم نداره.. نمیدونم *شانه بالا انداختن:دی* ولی بگو از کجا فهمیدی؟ @-@ از کجا فهمیدی این کارو میکنم؟ (FBI open up)  ولش نمیکنم ^-^ بهش نیاز دارم... *شکنجه میدهد*
Baby Blue
۲۰ بهمن ۰۲:۴۳
۲۱) از دلایلی که باعث شد باهات دوست شم:)
۲۴) اینکه حس میکنی خیلی غرغرو و رومخی...فکر کنم تنها کسی که همچین حسی نسبت به عشق کتاب داره امیره...
واقعا که...خاک تو سرش._.
و دیر جواب دادن...آه...*یک عدد زخم خورده*
۲۶) دقیقا منمXD حتی اومدن بهم اعتراف کردنXD و یکیشون گفت کلی برام نامه نوشته بودهT-T و یکی از اون نامه هارو بهم داد! :)
۲۹) خب...نمیدونم چرا انقد اصرار دارم که بزرگتر شی بعد دوست پیدا کنی@-@ الکی مثلا من خودم 30 سالمه ._. ولی نه..بذار یچیزی بگم...منم هیونگ رو از ششم میشناختم ولی قطعا اون موقع برام هیونگ نبود ! و ممکنه این اتفاق واسه توهم بیفته:) شاید جیمز همون هیونگ تو باشه و مایکل هم کیدوت:)
میدونستی اون اوایل مائو ازم‌متنفر بود"-" نه اینکه خوشش نیاد ها نه...متنفررررر-،- ولی ببین الان چقد دوسم داره._. ( مائو: وتف:/)
اینو گفتم که امیدوار باشیXD
درضمن...من دوست امیرم=^= هیچوقت قبول نخواهم کرد که فقط دوست عشق کتابم...هرگز! من دوست امیرم! حالا خود دانی-،-

+چرا...چرا داری همه کامنتارو جواب میدی؟ نکنه....نکنه داری درمان میشیT-T آره امیر؟T-T
*اشک شوق*
تو میتوانیTT
تو یک قهرمانیTT

پاسخ :

21) =))))
24)نمیدونم... شاید(= و بله، خاک بر سرش ._.
*یک عدد بیمار*
26)چقدر قشنگ =")) و زومانتیک :"))
29) نمیدونم... شاید، ولی خودم حس میکنم دیگه نمیتونم باهاشون اونقدر که باید صمیمی باشم، همشون رفتن پی کارای خودشون، همشون دوست جدید پیدا کردن، همشون به چیزای دیگه ای معتاد شدن.. (جیمز: کالاف موبایل:/ مایکل: پابجی موبایل:/) شاید امسال و سال بعد واقعا دوستای خوبی پیدا کنم.. بعدشم.. داستانش طولانیه ولی من بچه های کلاسمونو نمیشناسم درست، امتحان دادم اومدم یه مدرسه بهتر و حالا که همش آنلاینه من بعد از چندماه همینجوری میشینم نگاشون میکنم، اصلا علایق و روحیات هیچکدومو نمیدونم =")
دوست امیر "-" امیر خیلی خوشحاله که تو اونو به دوستیش قبول کردی T-T *اشک شوق*
+دارم درمان میشم.. :") دارم درمــان میـشم T-T خدایا ممنونم..*حس معتادایی رو دارم که با پا خودشون رفتن مرکز ترک اعتیاد:/*
Baby Blue
۲۰ بهمن ۰۲:۴۹
تو جواب سوال ۱۷ اشتباه تایپی وجود داره! میخواستم بنویسم‌ محافظ احساسات بقیه نمیدونم چرا تایپ کردم‌ سخت کوش:/
خلاصه اینا منظورم بود : محافظ احساسات بقیه، نویسنده، سافت!

+ منم دعوت کنین دلم خواست TT

پاسخ :

*مدال محافظ احساسات را به سینه اش می آویزد*

+دعوتت کردن=))
☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖
۲۰ بهمن ۰۷:۴۷
من هنوز درک نکردم چرا هیچکی همسر آینده نمیخوادXDD ولدمورت که نیست همسرهXD

پاسخ :

وای XDD
من نمیگم نمیخوام، عاشق شدم چه بهتر، نشدم مهم نیست ^-^ من فعلا میخوام ازدواج کنم بهش بگم ماریا، دیگه هیچ ایده ای ندارم:/
☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖
۲۰ بهمن ۰۷:۴۷
@کیدو
من دعوتت کردم! ببینD:

پاسخ :

D:
Magi ˙·٠
۲۰ بهمن ۰۹:۱۰
واقعا فقط من تا حالا بهت گفتم مرتیکه؟
چرا احساس غرور کردم؟ :| =)

*مرتیکه لاور*
نه قشنگ نیس. همون مستر لاور خوبه

+جواب دادنت چقدر "تو" عه =)) خیلی قشنگ بود اصن

پاسخ :

احساس غرور داره چون ^-^

اون که صددرصد! اصلا من هرکلمه ای توش لاور باشه رو میپسندم =)))

+این باعث افتخار است بانو مگی =")
bella OC2
۲۰ بهمن ۰۹:۳۰
واو این چه زبونیه دقیقا؟@_@
خب منم به دوتا زبون میگم که بلدم. انیونگ هاسیو سینیوره عشق کتاب یا اوهایو جناب!
مادمازل*به فکر فرو میرود* اینم جالبه!
+تشکر=)))
+منم از..دیدار...حرف..تایپ کردن...نمیدونم..کلا باشما خوشوقتم^^

@کیدو
از طرف من دعوتی!*میدود تا چند نفر را به پست اضافه کند*

پاسخ :

اسپانیانی=)) زبون سریال خانه کاغذیD: به نظر من خیلی قشنگه، البته با لحجه خودشون ((= اولش میخواستم یادش بگیرم ولی دیدم گوش دادن هم لذت بخش تره هم بهتر ^^
«بانو و مادمازل و سینیور» این سه تا امضای منن تو بیان =)) یعنی اگه یکی حتی یه بارم با من حرف زده باشه با گفتن این سه تا کلمه یاد من میوفته (=
+خواهش می نمایمD:
+منم D:


Baby Blue
۲۰ بهمن ۰۹:۳۷
@آیلین و بلا
ممنوووون*---*

پاسخ :

=))))
mochi ^-^
۲۰ بهمن ۰۹:۵۰
دقیقا دو روزه به بیماری نگاه کردن به پستا و کامنت ندادن مبتلا شدم:/الان هم دارم به زور کامنت میدم..چون نمیتونستم به عشق کتاب کامنت ندم:"/
1.آخ دقیقا..من وقتی دیدم آرتمیس و نوبادی چپ دستن میخواستم جیغ بزنم!(کاملا معلومه پستاشون رو خوندم و کامنت ندادم؟"-")
4.فست فود رسما جزو خوراکی های بهشتیه..اگه میتونستم هر روز خودم رو توی نهر پنیر پیتزا غرق میکردم و گالن گالن سیب زمینی سرخ کرده میخوردم و خودم رو توی سوسیس حل میکردم!
15.آه نگو..من حدودا تا 9 سالگی هر سال با قطار میرفتم مشهد ولی از 9 سالگی به بعد رفتم مشهد ولی با قطار نهT-Tقطار جزو بهترین جاهای دنیاست:")اون تختا.رستورانش..ای خدا!
21.وای چقدر با اون قسمتی که روش خط کشیدی خندیدمXD
22.واییییییییییییییی عشق کتاب!تو هم از اونا خوردی؟اون فندوق های کوچولو شیرین و داغ؟T______Tمن کشته مرده اونا بودم..رسما میمیردم و زنده میشدم باهاشون..چقدر بوشون رو دوست داشتم سنیخنخنس
راستی..خیلی خوشحال شدم به چالش دعوتت کردم اگه تو نمینوشتی از این همه جواب قشنگ محروم میشدم..

پاسخ :

مشکلی نیست.. همه اینجوری میشن=") تو خیلی مهربونی که :"
1. *زنگ سفید* (خیلی واضحه "-")
4. اصلا یه نعمت الهیه =") نمیدونم انسان چی کار کرده خدا این نعمتو بهش داده :" *در فانتزی ها غرق میشود*
15. به نظر من بهترین وسیله نقلیه کل جهانه =") هم خوش میگذره] هم میتونی توش راه بری، هم زود تموم نمیشه و هم تخت داره و خیلی باحاله :"
21.فکر نمیکردم کسی باهاشون بخنده :" *ذوق*
22. آره آره :" بوشونم خیلی خوب بود:" من عاشقشون بودم.. هعی @-@
من ازت خیلی ممنونم =")) جواب قشنگ؟ وایی *ذوق* ^-^
mochi ^-^
۲۰ بهمن ۰۹:۵۱
توجه کردین همه نوشتن که همسر آینده ای که نیست یا نداریمش؟:/رسما هممون قراره سینگل به گور شیم-___-

پاسخ :

وایی XD
من زیاد برام فرقی نداره.. یعنی فرق که داره:/ دوست دارم عاشق بشم :" رویایی میشه.. اکسپلورم برام این پیجایی رو میاره که تیک تاک میذارن، اصلا وقتی میبینمشون روحم شاد میشه =") هموناس که میگم عه، اون منم! اون آقاهه منم! میخوام این طوری باشم:")
Moony :)
۲۰ بهمن ۱۰:۳۳
آقا حالا که نظرای این پست رو جواب می دی یه سوال:چند هفتی؟و چه نوعی؟

پاسخ :

خودمم نمیدونم:/
فکر کنم 4 هفتم... جستجوگر، هجوم گر دفاعی و هجومی و هدایت گر^^
Sŧεℓℓą =]
۲۰ بهمن ۱۱:۰۹
۲. عههههههههه مامانت نقاشی میکنه ؟! D:
۱۲. من ؟! T-T *heart melting*

فقط اونجا هایی که سانسور کرده بودی !! خیلی خندیدم XD

+ رضایت داد ؟! @-@

پاسخ :

2.آرههه @-@
12. اوهوم ((=

واقعا؟ *ذوب شدن*

+D:
آرتـــ ـــمیس
۲۰ بهمن ۱۲:۱۹
۱) یک سوال...اون دو تا دوستات که چب دستن من و نوبادی بودیم؟!@-@
۲)واهاعیی!! مامانت نقاشه؟*-*
17)بیشعوری که دومی نداره ، خیلی لقب خوبیه! بهش افتخار کن واقعا!D:

اون جاهایی که سانسور کردی هم خیلیییی خوب بود سینیوره XD

پاسخ :

1)آره *-*
2)اوهوم =)))
17. *افتخار کردن*

تشکرات فراوانD:
Baby Blue
۲۰ بهمن ۱۲:۳۴
۲۲) فکر کنم میدونم کدوم شیرینیو میگییییییی@-@
منم خوردم و خیلی خوشمزسسسس
البته...اونی که من خوردم تو اسمش فندق نداشت...یه شیرینی مربوط به آسیای شرقیه...
ولی حدس میزنم همونقد خوشمزه باشه:"
☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖
۲۱ بهمن ۱۵:۵۵
@موچی
هممون نه..*اهم*
خودم برا همتون میرم خواستگاری فرزندانمXD

پاسخ :

کار خجسته ای میکنی ^-^
XD
☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖
۲۱ بهمن ۱۵:۵۷
فقط لیست بدید شما*عینک دودی عشق کتاب را کش می رود*

پاسخ :

*لیست دادن:دیی*
*عینک دودی جدیدی از جیبش درمی آورد و میزند*
☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖
۲۱ بهمن ۱۶:۰۲
*عینک دودی را پس می دهد و بابت اینکه یادش رفته خودش عینکی است عذر می خواهد*
*شیشه های فتوکرومیکش فعال می شوند*
*گرفتن لیست*
واوو...همه رو بریم؟ کی بریم؟XD

پاسخ :

*عینک را هدیه میدهد، ناسلامتی انبار عینک دودی بین را داردD:*
همه رو میریم... به زودیXD
(عملیات در آوردن همه اعضای بیان از سینگلیD:)
Mitzi .m
۲۱ بهمن ۱۹:۱۶
هومم چه جواب های باحالی بودن ^___^
مورد 21 و 18 رو خیلی دوست
+یه سوال درمورد مورد5، هوم عشق به زندگی چیه ؟؟ منظورم اینه گفتی واست مهم نیست عاشق طرف باشی مهم عشق به رندگیه
+مورد 26 ، بچه با سیاستی بودیا

پاسخ :

خیلی ممنون ^-^
اونارم تو رو دوست ((= (#از استلا کپی نکنیم:دیی)
+عامم... الان دوباره خوندمش و... نوشتم عشق تو زندگی، نوشتم عاشق نشدم برام مهم نیست، ولی اگه شدم چه بهتر ^-^ یعنی زیاد درگیر این نیستم که بخوام حتما ازدواج کنم ولی اگه عاشق شدم و اونم عاشقم بود... مشکلی ندارم ((= و گفتم قدش زیاد مهم نیست، اگه قدش کوتاه تر از خودم باشه که خیلیم خوب ولی مهم عشقه تو زندگی! یعنی اولش باید عاشق هم باشیم قد پیشکش ^-^
+بله بله D: *عینک دودی میزند*
وهکاو --
۲۱ بهمن ۱۹:۲۷
من چپ دستم
عبادتم کن

پاسخ :

چشم...
وهکاو --
۲۱ بهمن ۱۹:۵۰
ببخشید یکم زیادی رک بود لحنم :-: زود پررو میشم میدونم

پاسخ :

نه بابا ناراحت نشدمD:
اتفاقا ذکر خیرت هست بینمون همیشه و خب... باید بعضی وقتا یه کامنتی غیر از «واییی! چقد قشنگ نوشتیییی!» بگیرم دیگه:دی
اینکه خودت اومدی تو وبم خودش مایه افتخاره ._. نمیدونم چرا همیشه به عنوان یه آدم خیلی دور و چمیدونم.. شاخ بهت نگاه میکردم:/
وهکاو --
۲۱ بهمن ۲۰:۱۲
ذکرخیر من ؟ :Oمن حس میکردم هیچکی اینجا نمیشناسه منو
طبیعیه بیشتر ادمای زندگیم قبل ازاینکه باهام اشنا بشن همین حسو داشتن =0=بعدا فهمیدن پپه ای بیش نیستم

پاسخ :

بلی بلی ^-^ همه اینجا میشناسنت:/ حداقل همه کسایی که من میشناسمشون میشناسنتD:
واوو... از نظر من که فعلا اینجوری نیستی... *شانه بالا انداختن*
Mitzi .m
۲۱ بهمن ۲۰:۳۶
عوو الان فهمیدم منظورتو ، بلی بلی عشق بسی مهم تر از قده ^__^
+قدت چنده؟؟؟ (فضولی وی گل کرده)
@وهکاو
وی با دیدن کامنت عبادتم کن از خنده می پاچد
bella OC2
۲۱ بهمن ۲۰:۵۵
پس اسپانیایی..خانه کاغذی؟ندیدم اما زیاد اسمش و تعریفاش شنیدم باید نگاه کنم!
چه جالب امضا های قشنگی داری جناب!^^

پاسخ :

سریال مورد علاقمه @-@
خیلی ازتون ممنونم بانوی من(=
💚DORIS ‌💚
۲۲ بهمن ۰۰:۴۷
همچنان میگم چقدر حرف زدید :/
من نقاشیم صفره! دختر دوتا نقاش و... خواهر یه نقاش! ولی حداقل نوشتنم خوبه :|
پنیر پیتزا @-@ پیش به سوی سیاهر پیتزا @__@

+ وی چندبار موقع خوندنش خندید و مادرش بهش شک کرد -_-

پاسخ :

*همدردی*
من آمادم.. کی بریم؟ *-*

+*ذوق کردن*
Amir chaqamirza
۲۲ بهمن ۱۳:۰۶
سلام سلام سلام
دلپذیر بودش...نوشته هاتان خوبه که...
من گمان کردم ۱۵ سالتانه،نمیدانم،چرا...
یه سگگ کمربند محکمم،ببندین روش،از اون کله عقابیا❄😃😄⛄❄.‌. .. :)
💚DORIS ‌💚
۲۴ بهمن ۱۵:۳۵
فردا خوبه؟ @-@
یه خواب عجیب دیدم :/
خواب دیدم مونی میخواد از بیان بره =|
خبری شده؟ =|
پری‍ ‍سا
۰۶ اسفند ۲۱:۱۱
اااا این چالشه چه خوبههه، هلن واسم فرستادش، بعد دیدم تو وب تو نیز هست:" میخوام بنویسمشD:

هق اسم منم اینجاسسسس="))))) دمت گرم کلی*-*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان