کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

9 لبخند هزار و سیصد و نود و نه (=

میدونین.. 1399 تقریبا یکی از بدترین سالای جهان بود، میدونم که 1399 سال جهانی نیست و میخوره به 2020 و 2021 :/

کرونا... اتفاقات دیگه، مجازی شدن بیشتر کارا، دور شدن از عزیزان، بسته شدن کتابخونه ها، مردن مردم.. همش بدن، فوق العاده بدن.. ولی یه عالمه لبخند قشنگ از توش میشه بیرون آورد.. یه عالمه لبخند قشنگ که میتونه بهمون نشون بده که هی.. هنوز قرار نیست زامبیا حمله کنن و جنگ جهانی سوم شروع بشه.. حتی خبری از اعتدال تابستونی و جنگ زئوس و پوسایدونم نیست.. (+یک عدد طرفدار پرسی جکسون که درحال خواندن دوباره کتابهای مجموعه است ="))) *ذوق آرام در پشت صحنه D:*

و خب.. اینا لبخندای منن توی 1399. ممکنه زیاد خوشحال کننده نباشن.. ممکنه لوس باشن ولی بیخیال گایز(:/) آدم به همین لبخندا زندست! =)

+منبع چالش از اینجا.

***

1.وقتی اومدم بیان((=

2.وقتی رفتم جادوگران و بعد از چندبار سوتی دادن رفتم بالا. وقتی که مرگخوار شدم، وقتی که نوشتنم انقدر خوب شد که توی مأموریتای لرد شرکت کنم=)

3. وقتی لرد بهم گفت تلاشم قابل تقدیره =") وقتی لرد نقدم میکرد، کلا هراتفاقی که مربوط به لرد میشه.. ولی تابستون، نصفه شب وقتی پیامشو بهم خوندم.. داشتم از ذوق میمردم.. بهم گفته بود تلاشمو دوست داره.. و نوشتنم=)

4.وقتی نسخه اول شطرنجو نوشتمD:

5. وقتی با آرمینا سالمی و الیستا حرف میزدم و اونا جوابمو دادنD:

6.وقتی سر کلاس یکی از معلما همش میخندیدیم، وقتی همش بهمون تیکه می انداخت و برای چنددفعه از خنده رفتیم کما =")

7. وقتی آرام اون حرفی که میخواستم از یکی از دوستام بشنومو بهم گفت..

8. وقتی معلم زبان بهم گف لهجم واقعا قشنگه.. و هرکی ندونه فکر میکنه واقعا از بچگی انگلیسی حرف میزدم=")

9. وقتی گوشی خریدم! =)

10. وقتی با یه سری از بیانیا که بازم نمیگم اسمشونو فقط حرف میزنم.. همونم لبخند میاره رو لبم=))

11. وقتی یکی که خودمون میدونیم بهم گفت آدم باارزشی هستی :")

12. وقتی با بعضیا توی بیان آشنا شدم.. وقتی همون بعضیا میان و باهام حرف میزنن((=

13.وقتی یه مدت بیرون از خونم و وقتی برمیگردم اشکان میدوئه میاد بغلم میکنه و میگه دلش برام تنگ شده بود. قدشم تا شکمم میرسه فسقلی D:

14.خنده های اشکان... وقتی که میخندونمش یا دنبالش میکنم و فرار میکنه((=

15.وقتایی که میرم مشهد ="))

16.اردوی کویرD: تا یه هفته هرجا رو نگاه میکردی شن بود=")) اونجا دیگه میشد اوج دوستی منو مایکل و جیمز، هیچوقت یادم نمیره با یه بدبختی از یه ابرتپه شنی رفتیم بالا بعدش مایکل دوتامونو پرت کرد پایین خودشم باهامون اومد=") همینجوری سر میخوردیم از روی شن ها و تو کل صورتمون شن میپاشیدD:

17. وقتی مایکل اومد گفت که اشتباه کرده و.. ازم عذرخواهی کرد. (بگذریم که بعد از اونم رابطمون مثل قبل نشد و.. راستشو بخوام بگم دیگه هیچ دوستی تو واقعیت ندارم، پس مثل بقیه هیچ حرفی نمیتونم از لبخندای دوستیم بزنم.. البته، خاطرات هستن، اونارو که میتونم بگم.. نه؟)

18. وقتی رفتیم خونه ی مایکل 12 ساعت کامل اونجا بودیم، وقتی نشستیم پشت Xbox اش و بازیا ر به یه شکل فانی بازی میکردیم، یا وقتی جیمز یکی از وسایل مایکلو به سمتم پرت کرد و فقط 2 دقیقه لازم بود که یه جنگ نرم راه بیوفته، یادمه وسایل بچگی مایکل بعد از اون واقعه به فنا رفتن.

19. وقتی تو یوتیوبم و ویدیوهای میا و کوروشو میبینم، آره.. فکر کنم به جز میا و کوروش دیگه یوتیوبری نیست که انقدر منو خندونده باشه، البته هستن.. تازه کاراشون=)

20.وقتی اسممو توی پستای بقیه یا کامنتای بقیه میبینم..

21. وقتی فهمیدم زنده موندم. (داستانش درازه.. فقط بدونین که دوسه سانتی متر لازم بود تا من الان اینجا نباشم D:)

22. وقتی زندم! =))) دیگه چی بهتر از این؟ نفس میکشم و قلبم میزنه.. چیزی بهتر از این هست؟ D:

23. وقتی میرم میدون امام.. یا سی و سه پل، هر بنای تاریخی اصفهانیی که دوستش دارم=))

24. وقتی تو شهرکتاب شدم یه کارمند افتخاری و کتاب معرفی میکردم و عوضش کتاب میخوندم! =)) یکی از بهترین دورانای زندگیم بود اون موقع=")

25. وقتی یکی از بچه های قدیمی کلاسمون.. وقتی از کمبود دوست رفتم ازش پرسیدم اگه فراموشی بگیرم چیکار میکنه بهم گفت یکی از خاطرات قدیمیمونو یادم میاره.. راستش اینکه با هم صمیمی نبودیم ولی اون یادش بود خوشحالم کرد=))

26.وقتی بهم گفتن اون شکلیم که تصور میکردم((=

27. وقتی گفتن صدام قشنگه.. هرچند خودم باور نمیکنم هنوز=")

28. 10 ساعت چت کردن با استلا آرتمیس، کیدو و استفان=")

29. کافه بیان! D:

30. وقتی میفهمم همه کسایی که دوستشون دارم حالشون خوبه، تموم کسایی که جزوی از داستانمن و تموم کسایی که بهشون اهمیت میدم=)

 

+میدونم.. مزخرف بود و خسته کنندهD: ولی چیکار میتونم بکنم؟ =) فکر میکنم بین اینا.. یه بخشی از یه دوستی کم بود، ولی درحال حاضر هیچ دوستی ندارم.. یعنی دارم ولی همشون اینجان=)

+استلا! دلم برات تنگ شده:/ چرا سر نمیزنی حداقل؟ اعتراف کنین، بعد از پست آرتمیس کیا بیشتر دلشون براش تنگ شد؟ =")

+ کافه بیان.. میشه دنبالش کنین؟D: اتفاقات بسی زیبایی قراره توش بیوفته=)

+خب.. بعد از یه سری ماجرا، نیاز دارم بیشتر خودمو بشناسم، یا یکم استراحت کنم.. اگه دیدین کمتر میام بیان.. فقط بدونین نمردمD: میخوام ببینم چه چیزایی تو زندگیم دارم، میخوام خوبیای پسر بودنو کشف کنم یا.. کلا خودمو بشناسم، فقط چندنفر میدونن که چه اتفاقات مزخرفی افتاد تو این چندروز.

+چقدر کار داره وبم، باید یه خونه تکونی روش انجام بدم رسما.

+چقدر بدون عکس پسته بد شده.. تو یه فرصت مناسب براش عکس پیدا میکنم=)

۳۳ ۲۱
Aysan ~°
۲۶ اسفند ۱۴:۴۴
فرست؟!

پاسخ :

آرهه =)
*برف شادییD:*
𝗔𝘆𝗮𝗺𝗲 ♡~
۲۶ اسفند ۱۴:۵۲
سکند ^-^

پاسخ :

هورااا @-@
*رقصیدن*
Aysan ~°
۲۶ اسفند ۱۴:۵۷
میدونم.. مزخرف بود و خسته کنندهD: ولی چیکار میتونم بکنم؟ =)»

این خیلی خوبه که اعتماد به نفس مفرط نداشته باشی!
ولی اینکه برای هر چیزی حتی یکم نگرانی داشته باشی خودت رو آزار میده!
اصلا نباید اهمیت بدی!
تو برای دل "خودت" برای این که خاطره های خوب "خودت "برات مرور بشن این ها رو نوشتی!
اصلا نباید حتی یه ذره هم اهمیت بدی که کی خوشش میاد کی بدش میاد!
مهم اینه که خودت احساس رضایت داشته باشی!
اگه خودت نتونی به کار خودت عشق بورزی هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه ازش خوشش بیاد!
پس دیگه نگران پسندیده شدن نباش!
خیلی خوبه که یاد بگیریم یک کارهایی رو فقط برای خودمون و حال خوب خودمون انجام بدیم :")
این جوری دیگه نیازی به عذر خواهی یا نگرانی های آزار دهنده نیست :دیی



پاسخ :

نمیدونی چقدر حرفات مودن که.. اگه میدونستی..
="))
Maglonya ~♡
۲۶ اسفند ۱۴:۵۸
ثرد هم حسابه؟

پاسخ :

اصلا ثرد رو سر ما جا داره..
مخلص ثردیم! =)
لونا =]
۲۶ اسفند ۱۵:۰۱
سلام.
هی پسر. نیست کسی بخاطر اینکه می خوای با خودت خلوت کنی کاری بهت داشته باشه.برو با خودت خلوت کن من جلو در نگهبانی می دم اخوی

پاسخ :

مخلصیم اصلا =")
حس میکنم خیلی وقته این طرز صحبتو نشنیده بودم.. عاشقشم=")
Aysan ~°
۲۶ اسفند ۱۵:۳۱
بیست و یک رو درک نکردم"-"
چقدر مجهول داشت*-*

@مائو!
آره من دوست دارم انقدر ثرد رو ! "-"

پاسخ :

اونو هیشکی درک نکرده ^-^
بلی *-*

*برف شادی*
Aysan ~°
۲۶ اسفند ۱۵:۳۶
11-الان من نمیدونم که -_-)

پاسخ :

خودت باید همانند یک بانوی قهرمان بری و پیداش کنی.. ^-^
با زحمت خودت به دستش بیار!
aramm 0_0
۲۶ اسفند ۱۵:۴۲
*بالا پایین پریدن از ذوق*
واقعا داری میخونیشون؟T-T
لطفا بگو 5 حلد دومم میخونی، من یکیو نیاز دارم باهاش برای کتاب ذوق کنیمT-T اینکه هنوز لئو یا نیکوی کراشو درست حسابی نمیشناسی واقعا افسرده کنندست=^=
7. الان یه لبخند گنده رو لبمه...
8. نه بابا؟ اونوقت معلممون به من میگه لطفا سرکلاس زبان اصن هوس نکن چیزیو بخونی،بزار گوشم مسموم نشن با اون تلفظت=.=

+ میدونی، چقد بده که ادمایی که تو زندگیمون نیستن هنوز برامون مهمن و بهشون فکر میکنیم..
++ حتی خصوصیاشو هم جواب نمیده بیتربیت:(((
+++ من یکم از اون حجم کامنتو تونستم بخونم،یه چیزایی فهمیدم*مشکوک نگاه کردن*
++++ افرین کار خوبی میکنی، هرکاری دلت میخواد انجام بده ما پشتتیم^-^
+++++ مخصوصا نظرات پاسخ داده نشده^-^


پاسخ :

آرهه ="))
تازه تستم دادم! یه تست که میگه فرزند کدوم خدا میتونی باشی =") حدس میزنی فرزند کدوم خدا شدم؟ D:
اونارو هم میخوام بخونمTT نیکو فرزند هادسه؟ @-@
7. و همچنین=)
8. ای بابا.. عادلانه نیست این :")

+اینو با گوشت و پوست و خونم حس کردم.. =)
++ *رقصیدن*
+++ =-=
++++ میدونمم *-* *پاک کردن اشک چشم:")*
+++++ ^-^
Magi ˙·٠
۲۶ اسفند ۱۶:۰۸
وای دوباره شروع کرده پرسی جکسونو T-T
این بشر یه روز منو ازذوق میکشه T-T *از دست مستر لاور سر به بیابون میگذارد*

گفته بودم چه حس خوبیه وقتی یکی یه تیکه از کتاب موردعلاقت رو میگه و تو اون تیکه رو کاملا واضح یادته؟؟
خب.. الان گفتم =)

@آرام
لئو و نیکووووووووو T~T
بیا باهم براشون بمیریممممم T~T

خسته کننده و مزخرف هم نبود! اتفاقا اینکه لبخندای تو به لب بقیه هم لبخند بیارن خیلی چیز قشنگ و نابیه :)
مخصوصا قسمت اشکان که خیلی به من لبخند داد :”” آدم انقدر دوس داشتنی؟؟ :””

پاسخ :

آرههه TT
نفرمایید اصلا.. =")


بذارین منم بخونم بعدش براشون بمیرممم..! TT

به اشکان اسمتو میگم.. بهش میگم دوست داشته باشه=))
ممنون! ="))
Aysan ~°
۲۶ اسفند ۱۶:۱۶
وایی انقدر ازاین کتاب تعریف کردین که منم میخوام بخرمش "-"
فقط شماها که استاد شدین به نظرتون کدوم نشر بهتره؟!
چقدرم کمیابه! تو نصف فروشگاه های آنلاین نا موجوده -_-
جلد اولش دزد آذرخشه آره؟! "-"
بلکه از طلسم این تنبیه خارج بشم *-* خداا

پاسخ :

میتونی دانلودش بکنیا... بهترم هست احتمالا=")
Nobody -
۲۶ اسفند ۱۶:۵۰
پرسی جکسون T~T دلم خواست دوباره بخونمش T~T

چه لبخندای قشنگی :)) خوندنشون حتی باعث شد منم لبخند بزنم :))

پاسخ :

بخونش.. یادم رفته بود چقدر فوق العادس..TT
خوندن این کامنت باعث شد منم لبخند بزنم..=)
هلن پراسپرو
۲۶ اسفند ۱۷:۰۰
@آرام
@ماگی
نیکو عشقه. لئو هم عشقه!
ولی میدونید چی عشــق تره!!؟
نیکو و لئو در کنار یکدیگر!!

از اونجاییکه من یه سادیستِ معتاد فن فیکشنم، بفرمایید:
https://archiveofourown.org/works/921886 یک:
https://archiveofourown.org/works/921886 دو:

اگه دوست داشتید از این دوتا رنج... آخ یعنی، لذت ببرید! D:
شاید ترجمشونم کردم یه روزی D:

پاسخ :

وایی T~T
باید بخونمشون یه دفعه.. =")
هلن پراسپرو
۲۶ اسفند ۱۷:۰۵
خیلی کارم زشته که زیر پست به این احساسی ای و قشنگی اسپم می کنم *_*
عشق کتاب لطفا حلالم کن.

پاسخ :

به این میگی پست احساسی؟ :")
کدوم پست احساسی؟
نه بابا اسپم اینجوری حلاله.. دلمونم بخواد TT
سَمَر ‌‌
۲۶ اسفند ۱۷:۳۰
خوندن پستای مربوط به این چالش باعث یه لبخند خیلی گنده‌ست. پر از حس خوب.. :)

پاسخ :

=))
+وبت درست نشد؟ TT
آرتـــ ـــمیس
۲۶ اسفند ۱۹:۵۴
چه لبخندای قشنگی:"

29.تو کی هستی؟ @-@ (XD)

پاسخ :

=))

29. اصغر ^-^
cupcake ...
۲۶ اسفند ۲۰:۴۰
سال نو مبارک :)


امیدوارم به هر چی می خوای به دست بیاری او سال جدید با دستای خودت اونارو به دست بیاری


happy happy new year #3#

پاسخ :

ممنوننن ="))
وهکاو --
۲۷ اسفند ۰۸:۴۹
چه سال خوبی برات بوده ها ولی:))
کافه بیان دقیقا چجور جاییه

پاسخ :

آره.. کم و بیشD:
کافه بیان.. یه جور.. نمیدونم راستش :") نمیدونم چی بهش میگنTT آرتی مسئوله.. آرتی جان..D:
ولی برای عید.. باز میشه=)
Nastaka Sharon
۲۷ اسفند ۱۲:۱۷
چه لبخند های قشنگی=}
خوندن لبخند ها هیچوقت خسته کننده و مزخرف نمیشه:)

پاسخ :

حرفایی که میزنی رو باید پیوند کرد چسبوند به دیوار TT
Cloudia Hirai
۲۷ اسفند ۱۵:۱۷
(هشدار بی ربطی به پست)
خوشحالی یعنی یه دوست باحال مثل تو دارم که همیشه میاد و حالمو میپرسه ^^

پاسخ :

تشکرات فراوانD:
ناشناس
۲۷ اسفند ۲۱:۳۴
میگم...
تو
بالاخره
تو.. تو تونستی بالاخره به همه کامنتای این دو تا پست آخرت جواب بدی
واقعا نمیدونی چه شاهکاری کردی
ولی من میدونم
اهمیتیم نداره جواب اینو ندی
چون میدونم برای جواب دادن همه اینا زحمت زیادی کشیدی^-^
عاااا
میگم
تو واقعا یه قهرمانی... شاید برای خودت نباشی ولی برا خیلیا هستی. الانم نخند. چون واقعا جدی گفتم
بی صبرانه منتظر سال جدیدم
میدونم بهترم میشی

پاسخ :

تو واقعا یه قهرمانی... شاید برای خودت نباشی ولی برا خیلیا هستی. الانم نخند. چون واقعا جدی گفتم

وا.. واقعا؟ نمیخواد شوخی کنی.. حتی اگه باشمم.. واسه خیلیا نیستم، کلا اصلا قهرمان نیستم..
آره جواب دادم! =")))
سَمَر ‌‌
۲۷ اسفند ۲۱:۴۱
لبخند به تعداد زیاد

+مگه می‌دونی چی شده؟! "-"
فعلا که نه :-"

پاسخ :

@-@

+نه.. چی شده؟ از این فهمیدم که اگه میخواستی وبتو ببندی سفید ولش نمیکردی.. یه چیزی مینوشتی.. کمک میخوای؟ =)
aramm 0_0
۲۷ اسفند ۲۱:۴۲
استلا جوابتو داده؟=_=
اره نیکو فرزند هادسه...
و تو؟ باید فرزند آتنا شده باشی؟ و احتمالا... هستیا، اگه جزوشون حساب کرده بود@_@

@مگی
چه حسرتها که برا نبود این دو کراش تو دتیای واقعی نخوردم:") اخرش یه روز کلمه میشم حل میشم تو کتابا...
@هلن
انگلیسی؟ من اسم خودمم بزور مینویسیم^-^ اوه لطفا ترجمشون کنT-T

پاسخ :

نه.. جواب تو رو داده؟ "-"
خودم حدس میزدم فرزند آتنا باشم.. ولی نبودم.. یه چیزی شدم حتی خودمم تعجب کردم.. ولی حدسشو میزدم.. راضیم هستم.. تقریبا..
 حالا چی؟ حدس میزنی نیمه خدای چه خدایی باشم؟ =") (#اذیت کردن)

من میخواستم برم مدرسه جاسوسی پیش اریکا.. یه زمانی چقدر روش کراش داشتم =-= کلا توی کتابا فقط رو دونفر من کراش زدم، یکی جینی تو هری پاتر یکی اریکا.. جینی رو نمیدونم ولی اریکا کسی نبود که همه بخوان روش کراش بزنن.. نمیدونم با چه نیتی دوستش داشتم.. البته هنوزم به نظر آدم خفنیه =-=

خداXD
ناشناس
۲۷ اسفند ۲۱:۴۴
شوخی؟
اصلا امکان نداره یه حرف کاملا جدی شوخی باشه
من خیلی جدی گفتم
لطفا خودتم باور کن که قهرمان آدمای زیادی هستی و بازم میگم منتظر کتابت هستم تا چاپ شه
نمیگم اولین نسخش... ولی باید تو اولین نوبت چاپ بخرمش
دوس دارم امضاش کنیD:
حالا فک کن.. همین عشق کتاب، کتابشو امضا کنه تحویل بده دست مردم
واو چقدر قشنگ

کسی چیزی گفته؟
معجزه ای چیزی اتفاق افتاده؟ یاااا... شایدم خواستی یه ذره عوض شی^^
در هر حال همون عشق کتاب قدیمی مایی. و تنها چیزی که فقط در ظاهر عوض شده جواب دادن کامنتاسD:
سَمَر ‌‌
۲۷ اسفند ۲۱:۴۹
+نه، اتفاقا قصد بستنشو داشتم و بستمش. ولی الان به طرز عجیبی قالبم پریده. در صدد درست کردن این گند بودم که فعلا ناکام موندم ^^

پاسخ :

+ وای -_-
aramm 0_0
۲۷ اسفند ۲۱:۵۴
نه جواب منم نداده:(

واستا ببینم.. نکنه پوسایدن؟ یا..هرا؟ اوه نه خواهش میکنم هرا نباشه...
واهااای واقعا؟ جینییی؟ درباره اریکا چیزی نمیدونم ولی جینی... خیلی جالبهD:

پاسخ :

هعی.. :(

پوسایدون نه.. هرا هم نه.. از آب اصلا خوشم نمیاد:")
پدرم.. پدر ایزدیم شد هادس.. نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت.. ولی خوبه، حداقل هرمس نشد، یا ایزدایی که ازشون خوشم نمیاد.. =-=

جینیD: اصلا موهای قرمز تو چه پسر چه دختر خیلی باحالنD:
aramm 0_0
۲۷ اسفند ۲۲:۱۹
هادس؟هادس؟؟؟؟ اوه این بهترین ایزدهههT-T
باورم نمیشهT-T محبوب ترین و خفن ترین ایزد برای من هادسه... خوشبحالت:")

میدونستی اسکاتلتدی ها و ایرلندی ها اکثرا مو قرمزن؟:")

پاسخ :

از نظر منم خیلی خفنهه TT حداقلش بین سه تا خدا خیلی خفنه :") بیشتر از اون دوتا دوستش دارم.. :"

واقعا؟ واجب شد یه سر برم اسکاتلند ^-^
Nastaka Sharon
۲۷ اسفند ۲۲:۳۵
بیخیاااللل، اصلانم اینطور نیستTT به نظر میاد بیشتر جاشون تو سطل زباله باشه="

بلاخره فرصت کردی به همه کامنتا جواب بدیD=
خسته نباشی دلاور:»

پاسخ :

داری به سلیقم توهین میکنی.. حواست هست؟ =")

فرصت که داشتم ولی همت؟ فرار کرده بود همتم :")
تشکرات فراوان@-@

.
هلن پراسپرو
۲۷ اسفند ۲۲:۴۲
@عشق کتاب
اریکا که کراش خورش ملسه! من خودمم روش کراش زده بودم!

وای وای پس تایپتو فهمیدم! دختر قوی موقرمز یدونه تو انبار داریما! کت رویال رو خوندی؟

پاسخ :

آها! دیدین؟ اصلا اون شخصیتش.. خدا.. =")
نه نخوندمش=") از انتشارات قدیانیه؟ باید یه سر بهش بزنمTT
لونا =]
۲۷ اسفند ۲۳:۲۳
چیشد چیشد؟؟؟؟؟پرسی جکسونننننن
من جلد دوم قهرمانان المپپپپمممممم.

پاسخ :

آرهه@-@
پرسی جکسون ="))
من هنوز نرسیدم TT
لونا =]
۲۷ اسفند ۲۳:۲۷
من از آتنا و آرتمیس خوشم میاد!خیلی خوبن.آپولو هم بد نیست

پاسخ :

آره! و من علاوه بر اونا هادس =") بین 3 خدا باحال ترینه! @-@
لونا =]
۲۷ اسفند ۲۳:۲۸
بین دورگه ها نیکو،پرسی،آنابث و تالیا خیلی خوبن!!لئو هم جذابه

پاسخ :

کاملا موافقم.
چوی زینب دمدمی
۳۰ اسفند ۰۸:۱۷
23.جناب عشق کتاب تو اصفهانی ای؟واقعا؟واقعا؟واقعا؟یعنی تو جذاب ترین شهر دنیا زندگی می کنی؟@________@چرا من نمیدونستم!

24.وای حسادت حسادت حسادت حسادت! ولی خدایا چرا انقدر با شخصیت آقای کتاب فروش من وجه مشترک داری؟تازه تایپ شخصیتیتم که باهاش یکیه!تثبسرزخیرکصخبذصیذثهذهابثهاهاهابصه.
پس باید از تو ایده بگیرم براش!

مزخرف وخسته کننده؟نمیدونم چرا همه همچین حرفایی میزنن راجبه پستاشون.یعنی میخواین متواضع باشین یانظر حقیقی تونه؟
بنظرمن که خیلی خوب بود*___*طنز لطیف نوشته هات خیلی دوست داشتنی عه💖

پاسخ :

23. آرهه =)) جذاب ترین شهر دنیا؟ D:

24.:") واوD: کمکی خواستین در خدمتم:دی

والا بقیه پستا فوق العادست.. ولی پستای من، مخصوصا این.. هنوزم فکر میکنم مزخرفه =")
خیلی ممنونن! لطف داری =)
.
.
چوی زینب دمدمی
۳۰ اسفند ۱۲:۲۰
معلومه که جذاب ترین شهر دنیاست.معلومه.من با نیویورک وپاریس و ونیز وواشینگتن وتوکیو وسئول و....هم عوضش نمی کنم.
خودمم اصفهانی امD:ولی تو اصفهان زندگی نمی کنیم!
ولی بهرحال اصفهان رو وطنم میدونم!
خیلی خیلی خوشحالم یه همشهری پیدا کردم+____+

کمک؟چجور کمکی یعنی؟😅

منم همین فکرو میکنم.بقیه ی پستا فوق العاده ست پستای من به چه دردی میخورن.ولی میدونی چیه...اگه اینطوری فکر کنی که میخوام یه پست بنویسم که به پای پستای بقیه برسه وآبرو ریزی نباشه واین حرفا...معمولا اون پست اصلا خوب نمیشه.
باید برای خودت بنویسی.نمیدونم چطوری باید اینو توضیح بدم ولی من هروقت بخاطر خودم نوشتم وبه این فکر نکردم که این چه چیز بی ارزشیه...خب خودم نوشته م رو خیلی دوست داشتم.
منظورم این نیست که برای مخاطب ننویسی...چون واقعا این که بدونی یه مخاطب قراره بخونتش باعث میشه خیلی بهتر وبا انگیزه ی بیشتری بنویسی.و لی منظورم همون بود که بیخیال این حرفا😂
اگه نفهمیدی شرمنده اصلا بلد نیستم توضیح بدم.
راستی چقدر حس خوبیه وقتی کامنتارو جواب میدی😃😅آدم بیشتر مشتاق میشه برای کامنت گذاشتن.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان