زیبارو. تو ارزشش را داشتی، تو تا خرخره ارزشش را داشتی. ارزشش را داشتی ارزشم را بدهم به تو. ارزشش را داشتی پرتت کنم در دایره کوچک کسانی که ارزشمندند. توی لعنتی ارزشمند بودی. خیلی.
ولی دیگه نیستی که بشینیم سریال ببینیم یا از سریالایی که دیدیشون تعریف کنی برام؛ درمورد هر چیز مسخرهای حرف بزنیم و من خوشحال باشم که خدا تورو به من داده. نیستی که خندهت رو ببینم. نیستی.
زیباروی کوچیکم، من دیگه خسته شدم و نمیدونم، نمیدونم کی خودمو یاد میگیرم، همش میخورم به در و دیوار و تو کسی بودی که نمیخوردی به در و دیوار؛ تو کمکحال بودی. همین ارزشمند و زیبات میکرد. من دیگه خسته شدم زیبارو، میخوام سوار ماشین بشیم و بریم وسط یه دشت بزرگ گندم، بخوابیم و 11 سال بعد بیدار شیم، بیدار شیم و بیرون از خاورمیانه بیدار شیم.
زیبارو...تو... تو ارزشمند بودی؟ یا من تو رو ارزشمند میدیدمت؟ نکنه ارزشمند نبودی و من اشتباه میکردم؟ شاید. برای همین دیگه نیستی زیبارو؟ برای همین دیگه زیبارو نیستی و رفتی؟
میتونم یه روز برای بقیه از زیبارو بگم، از اینکه چقدر زیبا بود، و کمکحال و ارزشمند. و قشنگ. آدمها خیلی زیبا هستند. خیلی. و همینطور ناامیدکننده. آدمها مدام ناامیدم میکنند زیبا. تو هم ناامیدم کردی زیبارو. تو تنها کسی بودی که فکرشو نمیکردم ناامیدم کنه. تو رو گذاشتم توی هوای بارونی و سبز بیرون، تو بهم غم دادی زیبارو، و من هنوزم دلم میخواد خوشحال باشی. مراقب خودت باش. ولی غم من دیگه گین شده، غمم رو گین کردی. برو و توی بارون بیرون از خونه برقص، برو و بخند. کاش میتونستم غمی که بهم دادی رو بریزم تو لیوان چاییت، ولی یادم اومد که برای تحمل این غم زیادی ضعیفی. اما مهم نیست، چون تو همیشه زیبارو میمونی. مراقب خودت باش زیبارو. زیبا.