کتابخانه اسرار

محصور بین کتابا، شایدم نه.

چون داستانمون بد و زشت نبود؛ حداقل اون موقع.

زیبای قلبم؛ احتمالا یادت میاد اون شبی رو که برای اولین بار اسمتو مخفف کردم، داشتی میرفتی و سرت تو گوشیت بود، صدات کردم، وایسادی و برگشتی و پرسیدی: «بله؟» و بعد لبخند زدی، کاری که همیشه میکنی، لبخندت قلب آدمو گرم میکنه و بوی قهوه میده، منم ناخودآگاه لبخند زدم و گفتم: «هیجی.» لبخندت بزرگتر شد و راه خودتو رفتی، یا اون موقع رو یادته که وایساده بودی تو تراس و سیگار میکشیدی؟ اومدم تو تراس و تو هم نشستی رو صندلیت، گفتم چایی میخوری؟ گفتی بقیه خوردن؟ گفتم اوهوم، تو میخوری؟ گفتی دستت درد نکنه و دود سیگارت تو هوا پخش شد، موهات پخش شده بودن و مرتب نبودن، ولی قشنگ بودن. چون تو و هرچیزی که بهت مربوطه قشنگه.

نشستم رو صندلی، چاییمو گذاشتم رو میز جلو و گفتم حالت خوبه؟ گفتی خوبم پسرجون، تو خوبی؟ لبخند زدی و سیگارو گذاشتی بین لبات، گوشیتو گذاشتی روی میز و خم شدی و گفتی سیگار میخوای؟ گفتم خودت جوابو نمیدونی؟ نکش. گفتی نمیکشم. بذار یه ذره دود وارد ریه‌هام بکنم. نگفتم که اون ریه‌ها میذارن زنده بمونی و نباید بهشون آسیب بزنی. تو سیگارتو کشیدی. تو غم داشتی و من بغل داشتم. ولی بهت نگفتم، گفتم آهنگای ایرانی موردعلاقه‌ت چین؟ جوری لبخند زدی که انگار بار 28امه که ازت میپرسم و واقعا بود. دود سیگارت پخش شد. گفتی چندبار پرسیدی و چندبار گفتم؟ نمیدونی زدبازی؟ هیچی نگفتم. یهو صاف نشستی و تکیه دادی به صندلیت. سیگارتو کشیدی و خط چشمت خیلی قشنگت کرده بود، چرا نگفتم وقتی سیاه میپوشی قشنگ‌ترینی؟ گفتی ولی پسر، موهاتو از جلوی چشمات به یه طرف دیگه هدایت کردی و گفتی تو منو یاد جیدال... میندازی؟ بعد انگار که چیز خیلی عادیه و همه باید بدونیمش با دستی که سیگار داشت به موهام اشاره کردی. «خب... موهات.» لبخند زدم، درسته که جیدال موهای فر داشت ولی من اصلا شبیهش نبودم، اون موقع نگفتم که اگه من جیدالم، میشه مدگل باشی؟

منم گفتم تو اگه یه آهنگ باشی اون «نکنی باور»ـه. خوشحال شدی، گفتی وای. ممنون که گفتی و راستی، چاییت سرد شد. گفتم نکش. نگاهتو ازم گرفتی و به ماه نگاه کردی و کشیدی. بعدشو یادم نمیاد، فقط پره از بوی سیگار و آهنگای زدبازی، پر بوی قهوه‌ای که همیشه میدی و لبخندات و تابستون و بارونی که اومد و منو یاد شبِ نقاشیت انداخت. گریه‌ای که کردی و چهره خواب‌آلودت، همیشه وقتی خوابت میاد قشنگ‌ترین میشی، همیشه وقتی از نزدیک میبینمت قشنگ‌ترینی و اگه یه روزی بهم پیشنهاد بدی «تابستون کوتاهه.» زدبازی رو مثل مواد بکشیم، میکشمش و اوردوز میکنم.

ولی لیا، چرا بهم نگفتی غم داری؟ من بغل داشتم.

 

 
bayan tools zadbazi/Behzad LeitoNakoni Bavar

دانلود موزیک

۱۳
عشق کتابツ
۱۵ بهمن ۲۱:۲۵
این آهنگ برای 10 سال پیشه تقریبا، و یکی از معروف‌ترین آهنگای نوستالژیه.
و همین، اگه جواب پیاماتون رو نمیدم یا هرچیز دیگه‌ای که باعت ناراحتیتون شده، عذر میخوام. و جواب میدم و از قبل چندین بار خوندمشون. کامنتای این پستم جواب میدم.

و همین، نور بهتون.

پاسخ :

بچه‌ها علاقه زیبا به زدبازی توی دنیای واقعیم همینه. یعنی چیزی نبوده که بخوام برای قشنگی داستان بگمش.

Maglonya ~♡
۱۵ بهمن ۲۱:۳۴
تو پست قبلی (یا شایدم قبلش؟) گفته بودی احتمالا هیچکدوم از این خواننده‌هایی که گفتی رو نمی‌شناسیم.
ولی من همشونو می‌شناختم.


پی‌نوشت: شاید اگه فندکشو قایم کنی دیگه نکشه.

پاسخ :

خوبه که میشناختی. حس خوبی داد.


جواب پی‌نوشت: باید امتحانش کنم.
⌊ 𝐕𝑎𝑛𝑡𝑒 ⌉
۱۵ بهمن ۲۲:۱۸
"چرا بهم نگفتی غم داری؟ من بغل داشتم."

خدایا..این واقعا قشنگ بود.

پاسخ :

چون قشنگ خوندیش. 3>
~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌
۱۵ بهمن ۲۲:۳۶
مسنکستس... خیلی قشنگ بود :")

پاسخ :

==)))))))))))
Aki :|~
۱۶ بهمن ۰۰:۲۰
ولی آنیکی مطمئنم اگه صبر کنی بغلت خالی نخواهد ماند*-*
بقولا، گر صبر کنی ز بغل خالی، بغلی زیبا سازی :> آکیرامنای خببب👊 (ای فایتر ای...)


+به توهم آفتابگردون. یعنی چیزه، آفتابگردون بهت*-* بذاریش تو آبااا، زیادم جلو خورشید نذارش که بسوزه، ولی خوشگل میشه وقتی جلو آفتاب باشه*-*
++امیدوارم حالت خوب باشه آنیکی :"> حرفاتما، اینطوری*باز کردن سفره* بریز بیروننننن
ولی مراقب باش، یکمی کنجد توش باشه، نپاشه رو فرش ">
شب بخیرر

پاسخ :

پری تو همیشه حس زندگی میدی.

بوس بهت.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
۱۶ بهمن ۰۹:۴۶
خیلی قشنگ بود:)

پاسخ :

آدمای قشنگ همه چیزو قشنگ میخونن.

البته پستم قشنگ بود، خودم میدونم. ولی تو هم قشنگی.
-- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎
۱۶ بهمن ۱۰:۰۷
تکان دهنده بود...و یه جوری که نمیدونم چی بگم
به دیوار خیره شدم همین

پاسخ :

بوس بهت.
زی زی گولو بلاسم
۱۶ بهمن ۲۱:۵۳
خیلی زیبا ست و درد دار .
ولی یه چیز تو یکی از پست هات که گفتم بوی سیگار رو دوست دارم و دوست دارم روزی بکشم ش . و شما بهم گفتی نکش و بوی غذا رو بکش . اون روز تو ذهنم به شوخی گفتم چون تو گفتی باشه . ولی بعد اون روز مثل اینکه بوی دود از کلم رفته باشه بیرون و اون شخصیت خیلیم دیگه بوی سیگار نمیده :)

پاسخ :

این باعث افتخار و خوشحالیه. =)))
Valerie
۱۶ بهمن ۲۳:۱۲
نوشته‌هات خیلی سبز و زنده‌ان. خیلی زیاد((=

پاسخ :

3>>>>
Mariya _At
۲۵ بهمن ۱۸:۵۵
ولی این خیلی قشنگ بود...!

پاسخ :

ممنونم ازتت. 3>>>>>
آیســــ ـــان
۲۷ بهمن ۱۰:۴۱
عههههه! والری! سلاممم!D=

پاسخ :

::))))))
Valerie
۲۹ بهمن ۰۰:۳۲
@آیسان اِوااا، سلام قشنگ!*-*

پاسخ :

فکر میکنن تو و بارونی(اینجوری برات توضیحش دادم؟) یه نفرین.
و گفتم، هنوز نمیدونن بارونی کیه. =))))))))))))

+فاک تو اولین نفری هستی که میدونی بارونی کیه. حس میکنم نباید انقدر زود... میگفتم ولی خب. رازدار باش. D:
Valerie
۲۹ بهمن ۰۱:۰۶
عجبببب((=
نه نه به کسی نمی‌گم.*-*

پاسخ :

===)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
من هنوز یادمه.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان