عزیزم.
بودنت رنج بود، نگرانیای مستمری که سر بودن و راحتی و آسایشت میکشیدم منو اذیت میکرد چون تو مسلما آدم بزرگی میشدی، دستات بوی وانیل میداد و حرف زدنت قلبو به تپش میانداخت. تو آدم خوبی نبودی ولی آدم بدیم نبودی. اما من اون موقع آدم خوبی بودم. تو بهم آسیب زدی ولی بزرگم کردی. هنوز نمیدونم باید ازت متنفر باشم یا سر مرگت غصه بخورم. شایدم باید دیگه اهمیت ندم و فراموشت کنم، تو آدمی بودی که من نمیخواستم بهش تبدیل شم، هیچوقت برادر یا خواهر بزرگتر من نبودی، شاید سنت بیشتر بود ولی هیچوقت تو رو الگوی خودم نمیدیدم چون تو عجیب بودی. تو نه مهربون بودی نه بداخلاق. هرکاری رو اول برای خودت انجام میدادی ولی ممکن بود برای یکی که ارزش داره هرکاری بکنی. تو پرنده نبودی. هنوز نمیدونم کی بودی. شاید اگه زنده میموندی میتونستم بیشتر بشناسمت و بیشتر بفهممت.
تنها چیزی که میدونم اینه که من نمیخواستم بهت تبدیل شم. هیچوقت نمیخواستم و حتی بهش فکرم نکردم. ولی تو تاثیر خودتو گذاشتی، نزدیک من شدی و توی خاطرات بچگیم اثر گذاشتی. درسته که دیگه زنده نیستی ولی یه قسمت از وجودت هنوز پیش منه و فکر میکنم قراره باهام بزرگ شه، قراره شبیهت بشم. قراره شبیه کسی بشم که هیچوقت فکرشو نمیکردم. تو بوی وانیلو گذاشتی توی سینهام و رفتی. عزیزم، آرزو میکنم که میتونستم ازت فرار کنم، مرگتو فراموش کنم و به زندگیم ادامه بدم. ولی تو نذاشتی و منو مثل خودت کردی. من قرار نیست بمیرم. تو منو وادار به زنده موندن کردی و خودت رفتی. خودتو توی من گذاشتی و رفتی.
شاید وقتی بالهام دربیاد و آبششام درست کار کنه همدیگه رو ببینیم. تو منو بلند کنی و توی هوا بچرخونی، یا از آهنگای خارجیت بگی که الان سبک موردعلاقه من شدن. شاید تقدیر این بود که وقتی بزرگ شدم مثل تو بشم و با هم کامل بشیم. ولی تو مردی. و من مثل تو شدم. تو داری بهم آسیب میزنی عزیزدلم و باید ترکت کنم. باید مرگتو یادم بره و برای همیشه از اینجا برم.
از طرف پنی؛ با عشق.
پ.ن: اگه بودی عاشق آهنگای ویل وود میشدی.